سانسور (Censorship) یا بازبینی محتوایی به معنای ویرایش یا حذف بخش هایی از محتوای فیلم، تلویزیونی یا هر نوع اثر هنری است که به دلایل مختلف انجام می شود. این عمل به طور عمده به دلیل محدودیت های فرهنگی، اخلاقی، سیاسی یا قوانین قانونی صورت می گیرد. در بسیاری از کشورها، مقررات خاصی برای محتوایی که به نمایش عمومی می رسد وجود دارد، و سانسور برای اطمینان از اینکه محتوایی که به جامعه نشان داده می شود، با استانداردها و قوانین موجود سازگار است، انجام می شود. سانسور ممکن است شامل حذف صحنه های خشونت آمیز، مواد مخدر، صحنه های جنسی، واژگان غیرمناسب یا موضوعات سیاسی حساس باشد. همچنین ممکن است تغییراتی در داستان، دیالوگ ها یا تصاویر برای تطبیق با استانداردهای محتوای مورد نظر صورت گیرد. گاهی اوقات سانسور ممکن است به یک اثر هنری ضربه بزند و برخی از هنرمندان و منتقدان ممکن است این رویکرد را به عنوان محدود کننده و نادرست برشمرند، اما در بسیاری از جوامع، سانسور به عنوان یک ابزار لازم برای حفظ استانداردها، اخلاق و امنیت عمومی در نظر گرفته می شود. تعیین اینکه چه بخش هایی از فیلم، یا اینکه اساسا چه فیلمی، باید پخش عمومی شود و در معرض تماشای مردم قرار گیرد. سانسور از سوی سازمان ها و نهادهای مختلف اعمال می شود، نظیر نهادهای دولتی، دادگستری یا نهاد های مذهبی، قومی و اخلاقی. سانسور همیشه محل بحث و اظهار نظرهای متفاوت بوده و در هر جامعه ای با جامعه دیگر فرق دارد. به دلیل آنکه سینما و ارزش های اجتماعی دستخوش تحول اند، در هر زمان مسئله خاصی ممکن است مشمول سانسور شود.
سانسور (Censorship) یا بازبینی محتوایی به معنای ویرایش یا حذف بخش هایی از محتوای فیلم، تلویزیونی یا هر نوع اثر هنری است که به دلایل مختلف انجام می شود. این عمل به طور عمده به دلیل محدودیت های فرهنگی، اخلاقی، سیاسی یا قوانین قانونی صورت می گیرد. در بسیاری از کشورها، مقررات خاصی برای محتوایی که به نمایش عمومی می رسد وجود دارد، و سانسور برای اطمینان از اینکه محتوایی که به جامعه نشان داده می شود، با استانداردها و قوانین موجود سازگار است، انجام می شود. سانسور ممکن است شامل حذف صحنه های خشونت آمیز، مواد مخدر، صحنه های جنسی، واژگان غیرمناسب یا موضوعات سیاسی حساس باشد. همچنین ممکن است تغییراتی در داستان، دیالوگ ها یا تصاویر برای تطبیق با استانداردهای محتوای مورد نظر صورت گیرد. گاهی اوقات سانسور ممکن است به یک اثر هنری ضربه بزند و برخی از هنرمندان و منتقدان ممکن است این رویکرد را به عنوان محدود کننده و نادرست برشمرند، اما در بسیاری از جوامع، سانسور به عنوان یک ابزار لازم برای حفظ استانداردها، اخلاق و امنیت عمومی در نظر گرفته می شود. تعیین اینکه چه بخش هایی از فیلم، یا اینکه اساسا چه فیلمی، باید پخش عمومی شود و در معرض تماشای مردم قرار گیرد. سانسور از سوی سازمان ها و نهادهای مختلف اعمال می شود، نظیر نهادهای دولتی، دادگستری یا نهاد های مذهبی، قومی و اخلاقی. سانسور همیشه محل بحث و اظهار نظرهای متفاوت بوده و در هر جامعه ای با جامعه دیگر فرق دارد. به دلیل آنکه سینما و ارزش های اجتماعی دستخوش تحول اند، در هر زمان مسئله خاصی ممکن است مشمول سانسور شود.
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰) تشخیص دادن، برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸) شناختن، توانستن
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مِثال گر از پیوند او فخریت نبوَد / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰) تشخیص دادن، برای مِثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸) شناختن، توانستن
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، بیدستر، قندس، ویدستر، سقلاب، سمور آبی، بیدست، هزد
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سَگ لاب، بیدَستَر، قُندُس، ویدَستَر، سَقلاب، سَمورِ آبی، بیدَست، هَزَد
بمعنی زانسوتر و از آن طرف تر، دورتر و پستتر باشد. (برهان قاطع). مخفف زانسوتر است. (آنندراج) : درنگی که گفتم که پروین همی نخواهد شد از تارکم زاستر. دقیقی. ستاره ندیدم، ندیدم رهی به دل زاستر ماندم ازخویشتن. ابوشکور (از لغت فرس اسدی). برو آیم و زاستر نگذرم نخواهم که رنج آید از لشکرم. فردوسی. هیچ علم از عقل او موئی نگردد بازپس هیچ فضل از خلق او گامی نگردد زاستر. فرخی. مجنبان گیسوانش را ز بالین ز چشمش زاستر کن خواب نوشین. (ویس و رامین). و آنچه صلاح من در آن است و تو بینی و مثال دهی... از آن زاستر نشوم. (تاریخ بیهقی ص 32). کس را از این سالاران زهره نباشد که از مثال تو زاستر شود. (تاریخ بیهقی). اندر رضای خویش تو یا رب به دو جهان از خاندان حق تو مکن زاستر مرا. ناصرخسرو. دعای من ز دو لب زاستر همی نشود بدان سبب که رسیدم بجایگاه دعا. مسعودسعد. چو روشن شد از نور خور باختر شد از چشم سایۀ زمین زاستر. مسعودسعد. ساقی می، توبه را برده پس کوه قاف بلکه ز کوه عدم زاستر انداخته. خاقانی. دلم ز راه هوای تو برنمی گردد هوای تو ز دلم زاستر نمی گردد. خاقانی. همه جور زمانه بر فضلا است بوالفضول از جفاش، زاستر است. خاقانی. چندین هزار خلق ز جاه تو در پناه شاید که در میانه مرا زاستر کنند. کمال الدین اسماعیل. بنشست آفتاب به پهلوی تو ز قدر چرخش بدید و گفت که ای خیره زاستر. شمس فخری. ، بالاتر. (شرفنامۀ منیری) : چون بهمه حرف علم درکشید زاستر از عرش علم برکشید. نظامی. به کنه مدحت او چون رسی که من باری بسی ز خطۀ امکانش زاستر دیدم. کمال الدین اسماعیل. قبای ترا چرخ باد آستر جنابت بود از فلک زاستر. منیری. ، جدا. یک سوی. (شرفنامۀ منیری).
بمعنی زانسوتر و از آن طرف تر، دورتر و پستتر باشد. (برهان قاطع). مخفف زانسوتر است. (آنندراج) : درنگی که گفتم که پروین همی نخواهد شد از تارکم زاستر. دقیقی. ستاره ندیدم، ندیدم رهی به دل زاستر ماندم ازخویشتن. ابوشکور (از لغت فرس اسدی). برو آیم و زاستر نگذرم نخواهم که رنج آید از لشکرم. فردوسی. هیچ علم از عقل او موئی نگردد بازپس هیچ فضل از خلق او گامی نگردد زاستر. فرخی. مجنبان گیسوانش را ز بالین ز چشمش زاستر کن خواب نوشین. (ویس و رامین). و آنچه صلاح من در آن است و تو بینی و مثال دهی... از آن زاستر نشوم. (تاریخ بیهقی ص 32). کس را از این سالاران زهره نباشد که از مثال تو زاستر شود. (تاریخ بیهقی). اندر رضای خویش تو یا رب به دو جهان از خاندان حق تو مکن زاستر مرا. ناصرخسرو. دعای من ز دو لب زاستر همی نشود بدان سبب که رسیدم بجایگاه دعا. مسعودسعد. چو روشن شد از نور خور باختر شد از چشم سایۀ زمین زاستر. مسعودسعد. ساقی می، توبه را برده پس کوه قاف بلکه ز کوه عدم زاستر انداخته. خاقانی. دلم ز راه هوای تو برنمی گردد هوای تو ز دلم زاستر نمی گردد. خاقانی. همه جور زمانه بر فضلا است بوالفضول از جفاش، زاستر است. خاقانی. چندین هزار خلق ز جاه تو در پناه شاید که در میانه مرا زاستر کنند. کمال الدین اسماعیل. بنشست آفتاب به پهلوی تو ز قدر چرخش بدید و گفت که ای خیره زاستر. شمس فخری. ، بالاتر. (شرفنامۀ منیری) : چون بهمه حرف علم درکشید زاستر از عرش علم برکشید. نظامی. به کنه مدحت او چون رسی که من باری بسی ز خطۀ امکانش زاستر دیدم. کمال الدین اسماعیل. قبای ترا چرخ باد آستر جنابت بود از فلک زاستر. منیری. ، جدا. یک سوی. (شرفنامۀ منیری).