جدول جو
جدول جو

معنی زانستر

زانستر
زاستر، کنارتر، دورتر، آن طرف تر، از آن سوتر، زآنستر
تصویری از زانستر
تصویر زانستر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زانستر

زانستر

زانستر
مخفف زآنسوتر است که از آنطرف تر باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). و رجوع به زاستر شود
لغت نامه دهخدا

لانستر

لانستر
نام کمونی از مربیهان ولایت لریان فرانسه. دارای 7795 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

زاستر

زاستر
کنارتر، دورتر، آن طرف تر، از آن سوتر، زآنستر، برای مِثال دلم ز راه هوای تو برنمی گردد / هوای تو ز دلم زاستر نمی گردد (خاقانی - ۶۱۰)
زاستر
فرهنگ فارسی عمید

زاستر

زاستر
بمعنی زانسوتر و از آن طرف تر، دورتر و پستتر باشد. (برهان قاطع). مخفف زانسوتر است. (آنندراج) :
درنگی که گفتم که پروین همی
نخواهد شد از تارکم زاستر.
دقیقی.
ستاره ندیدم، ندیدم رهی
به دل زاستر ماندم ازخویشتن.
ابوشکور (از لغت فرس اسدی).
برو آیم و زاستر نگذرم
نخواهم که رنج آید از لشکرم.
فردوسی.
هیچ علم از عقل او موئی نگردد بازپس
هیچ فضل از خلق او گامی نگردد زاستر.
فرخی.
مجنبان گیسوانش را ز بالین
ز چشمش زاستر کن خواب نوشین.
(ویس و رامین).
و آنچه صلاح من در آن است و تو بینی و مثال دهی... از آن زاستر نشوم. (تاریخ بیهقی ص 32). کس را از این سالاران زهره نباشد که از مثال تو زاستر شود. (تاریخ بیهقی).
اندر رضای خویش تو یا رب به دو جهان
از خاندان حق تو مکن زاستر مرا.
ناصرخسرو.
دعای من ز دو لب زاستر همی نشود
بدان سبب که رسیدم بجایگاه دعا.
مسعودسعد.
چو روشن شد از نور خور باختر
شد از چشم سایۀ زمین زاستر.
مسعودسعد.
ساقی می، توبه را برده پس کوه قاف
بلکه ز کوه عدم زاستر انداخته.
خاقانی.
دلم ز راه هوای تو برنمی گردد
هوای تو ز دلم زاستر نمی گردد.
خاقانی.
همه جور زمانه بر فضلا است
بوالفضول از جفاش، زاستر است.
خاقانی.
چندین هزار خلق ز جاه تو در پناه
شاید که در میانه مرا زاستر کنند.
کمال الدین اسماعیل.
بنشست آفتاب به پهلوی تو ز قدر
چرخش بدید و گفت که ای خیره زاستر.
شمس فخری.
، بالاتر. (شرفنامۀ منیری) :
چون بهمه حرف علم درکشید
زاستر از عرش علم برکشید.
نظامی.
به کنه مدحت او چون رسی که من باری
بسی ز خطۀ امکانش زاستر دیدم.
کمال الدین اسماعیل.
قبای ترا چرخ باد آستر
جنابت بود از فلک زاستر.
منیری.
، جدا. یک سوی. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا