جدول جو
جدول جو

معنی زاموسک - جستجوی لغت در جدول جو

زاموسک
شهری است در لهستان، واقع درساحل راست رود ویبرز و 80کیلومتری جنوب شرقی لوبلین، سکنۀ آن 6600 و دارای مدرسه عالی و کارخانه های شمع است، این شهر را زامویسکی در 1588 تأسیس کرد و 1722 بدست بلژیک افتاد، در 1813 دولت روسیه آن را محاصره کرد ولی بر آن دست نیافت، در 1814 پس از وقوع یک سلسله حوادث به دست روسیه افتاد، و در 1831 حوادث سهمناکی را متحمل گردید، (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاموس
تصویر عاموس
(پسرانه)
یار، نام شبانی که به نبوت رسید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاموس
تصویر کاموس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانوس
تصویر زانوس
(دخترانه و پسرانه)
نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاماسکه
تصویر زاماسکه
خمیری چسبناک که از مل یا سفیداب با آب یا روغن خشخاش تهیه می شود و در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالوسک
تصویر کالوسک
باقلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، باقلی، کوسک
فرهنگ فارسی عمید
زاماسب فرزند پیروز (فیروز) و برادر قباد (کواذ) شاهنشاه ساسانی معاصر نهضت مزدک، وی پس از آنکه برادرش (قباد) در نتیجۀ توطئه ای خلع گردید چندی پادشاه ایران بود، اما قباد از زندان گریخت و بدربارهپطالیان (هفتالیان) پناه بردو با ایشان پیمانی بست و لشکری بکمک گرفت و به ایران بازگشت و تقریباً بی جنگ دوباره بسلطنت رسید و برادر خود زاماسب را خلع کرد، (از ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 373 و 374)، و هم در آن کتاب آمده است: در هیچ یک از منابع ما ذکری از اوضاع زمان زاماسب (ژاماسب) نیست شورش ارامنه و طغیانهای دیگر که قبل از زاماسب شروع شده در عهد او دوام داشت و سرکوبی شورشیان پس از خلع زاماسب واقع گردید، ژاماسب که بعدل و رأفت مشهور است نمایشی از فعالیت و نیروی خویش نداد و چون حامیان غیور برای خود ندید بهتر دانست که استعفا دهد و تاج و تخت را به برادرواگذارد، مندرجات تواریخ راجع به سرانجام وی فوق العاده متفاوت و مختلف است فقط یکی از مورخان گوید که کواذ ژاماسب را هلاک کرد،
پروکوپیوس مدعی است که او را کور کرده اند و نام او را ولاش مینویسند، در این جا ژاماسب را با ولاش که قبل از کواذ (قباد) صاحب تاج و تخت بود و او را نابینا کردند، اشتباه کرده است، بنا به روایت اتوکیوس ژاماسب نفی بلد شد، دینوری، ثعالبی و فردوسی گویند که کواذ (قباد) ژاماسب را بخشیده از کیفر دادن او صرف نظر کرد، آگاثیباس هم که از منابع درجه اول این عهد محسوب است همین روایت را دارد، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان ص 374 و 375)، و در ذیل ص 318 آن کتاب آمده: پرو کوپیوس ولاش و ژاماسب (زاماسب) پسر پیروز را با هم اشتباه نموده و کواذ را جانشین بلافصل پیروز دانسته است - انتهی، و رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی، حبیب السیر ج 1 ص 239 و 240 و ایران از آغاز تا قبل از اسلام ترجمه دکتر معین ص 304 و جاماسب در این لغت نامه شود
ژاماسب، او و آذر افروزگر دو برادر صلبی شاپور بودند و در بعضی از نواحی اردستان (بیت عربابه) حکومت می کردند که در نصیبین و دجله واقعاست، (ذیل ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی ص 336بنقل از هوفمان ص 24)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خوابگاه شیر. (منتهی الارب). عریسهالاسد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ناموس، نام نیک و نیکنامی، (از ناظم الاطباء)،
- بی ناموسی، رسوائی، بدنامی، (از ناظم الاطباء)، فضیحت، پاس ناموس دیگران نداشتن، به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن، بی عفتی، بی عفافی، بدچشمی، ناپاکی،
، امر ناموسی، کار حیثیتی و شرفی، پردگیان، نازنینان:
کجا پای دارند با روسیان
چنین نازنینان و ناموسیان،
نظامی
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش سر ولایت شهرستان نیشابور است، از شمال به دهستان سر ولایت واز باختر به دهستان دربقاضی و از جنوب به دهستان معدن و از خاور به کوه بینالود محدود است و چون در دامنۀ شمال باختری کوه بینالود واقع است، هوایی سرد دارد، این دهستان از 49 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و مجموعاً در حدود 8892 تن سکنه دارد، بزرگترین آبادیهای دهستان عبارتند از بقیع که 670 تن وبجنو که 643 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده مرکز دهستان سر ولایت است که در بخش سر ولایت شهرستان نیشابور واقع است و 292 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است در یک فرسنگ و نیمی استرآباد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شارل اژن دولرن پرنس دو. مولد ورسال (1751-1825م.). وی ازمخالفین سرسخت انقلابیون و از رؤسای مهاجرین بود
لغت نامه دهخدا
(مُ بُوْ رُ)
نام کرسی بخش از ولایت اکس در ایالت ’بوش دورن’ فرانسه. دارای راه آهن و 1992 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
باقلا را گویند، (برهان) (شعوری ج 2 ورق 248)، به فارسی باقلی است، (فهرست مخزن الادویه)، فول، باقالی، باقلی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شیص. (مهذب الاسماء). و آن خرمائی است که هسته اش سخت نشود و از جنس ردی خرماست. رجوع به (منتهی الارب: شیص) و رجوع به خاره کابوسک و کابوشک شود
لغت نامه دهخدا
زاکوسکی، مزه،
لغت نامه دهخدا
همان ماهی زامور است
لغت نامه دهخدا
شهری است در ولایت لئون اسپانیا واقع در 250کیلومتری شمال غربی مادرید و بر جائی مرتفع نزدیک به ساحل راست رود دویرو، زامورا در 745 میلادی از دست عرب بیرون رفت و منصور بن ابی عامر در 985 آن را بازستاند و ویران ساخت، سپس در 1093 بار دیگر بدست اسپانیاییها افتاد، در 901 میلادی نیز (پیش از آنکه بدست منصور گشوده شود) الفونس کبیر پادشاه استوریا بر سر آن با عرب جنگید و پیروز شد، ولایت زامورا واقع است در میان ولایتهای ولید، سلمنکه، اورنسه، لئون و پرتغال و مساحت آن 135 میل مربع و دارای 250000 تن سکنه است، قسمت مهم آن، جلگه و دارای هوائی معتدل است مهم ترین رودهای آن رود دویرو میباشد که آن را قطع میکند و رود اسله در آن میریزد، در زامورا معادن انتیمون نیز موجود است، (از دائره المعارف بستانی)، در الموسوعه العربیه آمده: شهری است جزء منطقۀ لئون که تا 1230 کشوری مستقل بوده و پس از آن ضمیمۀ قشطالۀ اسپانیا گردید
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
متخذ از زاماسکۀ روسی. بطانۀ روغن بزرک و گل قزوین سرشته که شیشه را با آن به در و پنجره استوار کنند. در تداول امروز زامسقه و زامسکه نیز معمول است
لغت نامه دهخدا
قسمی گل مختوم که از جزیره شامس آرند، (یادداشت مؤلف)،
- طین شاموسی، شامسی،کوکب الارض نیز گویند قسمی از آن سفید و ناصاف و با صفایح و شبیه به حجرالمسن با اندک براقی میباشد و قسمی بسیار سفید و دقیق و سبک و بسیار بر زبان می چسبد و هر دو قسم در آب زود حل میشود و از بلاد قبرس و صقالیه آرند، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به گل شاموس و طین شاموس شود
لغت نامه دهخدا
خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست است شیص. یا خاره کابوسک. غوره خرما پاره و خشک شده شیسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخموک
تصویر زخموک
افتیمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند مهره کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راموس
تصویر راموس
گور
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که قبل از رنگ کاری در پنجره میز صندلی و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آنها ناهمواری های آنها را برطرف کنند و سپس آنها را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آنها به پنجره نیز به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاووسک
تصویر طاووسک
توروسک از پرندگان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوسک
تصویر کالوسک
باق
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که قبل از رنگ کاری در پنجره میز صندلی و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آنها ناهمواری های آنها را برطرف کنند و سپس آنها را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آنها به پنجره نیز به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموسی
تصویر ناموسی
ساستاریک وینارتارانه، پردگی، آزرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسوک
تصویر نامسوک
نازده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاموس
تصویر جاموس
پارسی تازی گشته گاو میش از جانوران، غارچ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاماسکه
تصویر زاماسکه
((کِ))
ماده ای که قبل از رنگ کاری در، پنجره، میز و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آن ناهمواری آن شیء را برطرف کنند و سپس آن را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آن ها به پنجره نیز به کار می رود. زامبوسکه و زاموسقه نیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابوسک
تصویر کابوسک
((سَ))
کابوشک، خرمایی که هسته اش سخت نشود و آن از جنس خرمای پست است، شیص
فرهنگ فارسی معین
نوعی بیماری گلو، لوزه ی ورم کرده، خناق
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زده، آزاری، غشی، غده ای که در زیرگوش پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی