جدول جو
جدول جو

معنی زامبیز - جستجوی لغت در جدول جو

زامبیز
رجوع به زامبز شود، سابور و زامحان نیز ضبط شده است، رجوع به مختصر کتاب بلدان ابن فقیه چ لندن ص 202 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامبیز
تصویر کامبیز
(پسرانه)
گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زامیر
تصویر زامیر
(دخترانه)
آواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زامبی
تصویر زامبی
زامبی (Zombie) یکی از موضوعات محبوب و پربحث در سینمای ژانر وحشت هستند. ظهور و تکامل زامبی ها در سینما نه تنها به ترس و وحشت پرداخته، بلکه به بررسی موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز کمک کرده است.
تاریخچه زامبی ها در سینما
1. آغاز دوران زامبی ها :
- دهه 1930 و 1940 : اولین فیلمی که به زامبی ها پرداخت، `سفید زامبی` (1932) به کارگردانی ویکتور هالبروک بود. در این فیلم، زامبی ها به عنوان موجوداتی بی روح که تحت کنترل یک شخصیت شرور قرار دارند، معرفی شدند.
2. تحول زامبی ها در دهه 1960 و 1970 :
- شب مردگان زنده (1968): ساخته جرج ای. رومرو، این فیلم به عنوان نقطه عطفی در سینمای زامبی شناخته می شود. زامبی ها به عنوان موجوداتی خون خوار که از مردگان بازگشته اند و در جستجوی گوشت انسان هستند، معرفی شدند. این فیلم همچنین به موضوعات اجتماعی و سیاسی مانند نژادپرستی و خشونت اجتماعی پرداخت.
3. زامبی ها در دهه های 1980 و 1990 :
- در این دوره، زامبی ها بیشتر به عنوان شخصیت های کمیک و تفریحی در فیلم هایی مانند `بازگشت مردگان زنده` (1985) و `مردگان صبح` (1978) به کار گرفته شدند. در این فیلم ها، عناصر کمدی و طنز نیز به ترس و وحشت افزوده شد.
4. زامبی های مدرن :
- قرن 21 : زامبی ها به طور گسترده در سینما و تلویزیون حضور پیدا کردند. فیلم هایی مانند `28 روز بعد` (2002)، `زامبی لند` (2009) و سریال تلویزیونی `مردگان متحرک` (2010) زامبی ها را به عنوان نمادی از بیماری های همه گیر و فروپاشی اجتماعی معرفی کردند.
ویژگی های زامبی ها در سینما
1. شکل ظاهری :
- زامبی ها معمولاً به صورت موجوداتی با پوست پوسیده و چشمان خالی نمایش داده می شوند. حرکت های آنها کند و بی روح است و صدای غرغر کردن دارند.
2. رفتار :
- زامبی ها معمولاً به دنبال گوشت انسان هستند و بدون تفکر یا برنامه ریزی خاصی حمله می کنند. آنها توسط صدا و بو جذب می شوند و به صورت گروهی حمله می کنند.
3. منشاء زامبی ها :
- در فیلم ها، منشاء زامبی ها می تواند ویروسی، شیمیایی یا حتی جادویی باشد. مهم ترین ویژگی زامبی ها این است که آنها از مردگان برخاسته و به موجوداتی بی روح و خون خوار تبدیل می شوند.
تاثیر زامبی ها در سینما و فرهنگ عمومی
1. بازتاب مسائل اجتماعی و سیاسی :
- فیلم های زامبی اغلب به عنوان استعاره هایی برای مسائل اجتماعی و سیاسی مورد استفاده قرار می گیرند. به عنوان مثال، `شب مردگان زنده` به مسائل نژادپرستی و خشونت اجتماعی پرداخت.
2. گسترش ژانر وحشت :
- زامبی ها نقش مهمی در توسعه و گسترش ژانر وحشت ایفا کرده اند و به ایجاد زیرژانرهای مختلف در این حوزه کمک کرده اند.
3. تأثیر بر فرهنگ عمومی :
- زامبی ها به طور گسترده در فرهنگ عمومی و رسانه های دیگر مانند بازی های ویدئویی، کتاب های کمیک و تلویزیون حضور دارند. آنها به نمادی از ترس ها و نگرانی های جمعی در جامعه تبدیل شده اند.
فیلم های معروف زامبی
- Night of the Living Dead (1968)
- Dawn of the Dead (1978)
- 28 Days Later (2002)
- Shaun of the Dead (2004)
- Zombieland (2009)
- World War Z (2013)
- Train to Busan (2016)
زامبی ها همچنان یکی از عناصر محبوب و پربیننده در سینما و رسانه های دیگر هستند و به بررسی و نمایش ترس ها و نگرانی های مختلف انسانی می پردازند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از چامیز
تصویر چامیز
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامیز
تصویر سامیز
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبیز
تصویر بادبیز
بادبزن، وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
انبیق. (دزی ج 1 ص 36). رجوع به انبیق شود، برخورداری گرفتن. (مصادر زوزنی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) است. (از منتهی الارب) ، بی نیاز شدن از کسی. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بی نیاز شدن از چیزی. (آنندراج) ، باقی داشتن. (منتهی الارب). باقی گذاشتن. (ناظم الاطباء) ، بکمال رسانیدن، گویند: امتعه اﷲ بکذا یعنی، ابقاه و انشأه الی ان ینتهی شبابه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَیْ یَ)
تمیز داده ناشده. نامشخص. نامعین. نامعلوم. جدا و مشخص ناشده
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زابین به عراق اندر بگشاد (زاب) چنانکه گفته ایم و آن را زاب بزرگ و زاب کوچک خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 44). و ابن البلخی آرد:در عراق دو نهر آورد که آن را زابین خوانند و معنی زاب آن است که زو آب. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 39). و رجوع به زاب در لغت نامه و معجم البلدان ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل ’خام آمیز’ بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است، معرب آن را ’آمص’ بر وزن ’کامل’ و ’عامیص’ بر وزن ’هابیل’ گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، گوشت خام که در سرکه افکنند، قمیز، (زمخشری)، طعامی ست از گوشت گوساله با پوست آن و یا شوربای سکباج که سرد کرده و روغن آن را دور سازند، (از تاج العروس)، آبگوشت بی چربشی که گذارند سرد شود تا ببندد، (ناظم الاطباء)، آمص، عامص، آمیص، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بمعنی فسان، و آن سنگی باشد که بدان کارد و شمشیر و امثال آن تیز کنند، (برهان) (آنندراج)، سنگ کارد و تیغ، (رشیدی)، قس، سامان، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
زاب اعلی، لیکوس، (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
نهری باشد بالای واسط که حجاج آن را حفر کرد و آن را زابیا نام داد، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قریه ای بوده است در بخارا. ابن خردادبه آرد: از سمرقند تا بارکث 4 فرسخ.... از بورنمذتا زامین 4 فرسخ (بیابان است و در اینجا دو راه یکی به شاش (چاچ) و ترک و دیگری به فرغانه میرود... و از زامین تا ساباط دو فرسخ است. (از مسالک الممالک ص 26، 27 و 29). یاقوت آرد: قریه ای است در بخارا و ابوسعد گوید شهری کوچک است در نواحی سمرقند از اعمال اشروسنه و گاه بهنگام منسوب ساختن زامینجی گویند (با اضافۀ ج). و اصطخری گوید: بزرگترین شهرهای اشروسنه بجیکث است و تالی آن دربزرگی زامین است که در راه فرغانه به صغد قرار دارد. زامین سبزه نیز نامیده میشود. و قافله هائی که از صغد به فرغانه میروند، در آنجا منزل میکنند و دارای آبهای روان و بستانها و موستان است. پشت کوههای اشروسنه و روبروی آن تا بلاد غربی بیابانی است که کوه ندارد. و جماعتی از اهل علم منسوب به زامین اند. فاصله آن تا ساباط دو فرسخ است و تا اشروسنه 7 فرسخ است. و ابن فقیه گوید: از سمرقند تا زامین 17 فرسخ و زامین در مقطع دو راه که به شاش و ترک و فرغانه میرود واقعاست و فاصله آن تا شاش 25 فرسخ و از شاش تا معدن نقره 7 فرسخ و تا باب الحدید (دروازۀ آهن) 2 میل است. (از معجم البلدان). و رجوع به ص 203، 204 و 207 از مسالک الممالک ابن خردادبه و زامیج و زامینجی شود
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است بسیار بزرگ، (برهان قاطع) (آنندراج)، نام رودخانه ای است بس بزرگ، (فرهنگ جهانگیری) :
ز جود چون چه زمزم ز پای اسماعیل
پدید شد ز کفش بحر قلزم و زامیم،
سوزنی،
و رجوع به فرهنگ جانسن انگلیسی و نیز رجوع به زادمیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَیْ یِ)
آنکه تمیز نمیدهد. بی تمیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
لردجیمز. دریاسالار انگلیسی که کپنهاک را در سال 1807 میلادی بمباران کرد (1756- 1833 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَیْ یَ)
غیرواضح. ناآشکار. ناروشن. بیان ناشده. که روشن و آشکار و واضح نیست. نامبرهن
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مجمع الجزایر پلی نزی دارای 1500 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصحیفی است از کمبوجیه و دیودور کمبوجیه را کامبیز نوشته است، (ایران باستان ج 3 ص 2123)، رجوع به کمبوجیه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
یکی ازرودهای بزرگ افریقا است از ده درجۀ عرض جهت جنوبی کشور موتایاموه (لونده) سرچشمه گرفته بسوی جنوب شرقی جریان پیدا میکند و از راست و چپ، نهرهای متعددی به آن می پیوندد و در کشور موزامبیک بشاخه های زیادی تقسیم میشود و بدریائی که بنام جدول موزامبیک نامیده میشود و میان موزامبیک و جزیره ماداگاسکار قرار دارد میریزد. زامبز سومین رود خانه افریقا بشمار میرود ازکنگو و نیچر کوچکتر و از نیل بزرگتر است. مجرای آن بطول 2660 کیلومتر و مساحت حوضۀ آن 1430000 کیلومترمربع است. از شاخه های مهم آن لوئمه، لونغمه، ائونغو، قافوئه، لوآنغوا و شیره است. (از قاموس الاعلام ترکی). مؤلف مستدرک معجم البلدان آرد: از رودهای آفریقا است و از جبال جیلولو سرچشمه میگیرد و در آنجا تقریباً از شمال به جنوب جریان می یابد سپس اندکی بطرف شرق و آنگاه بسوی شمال منحرف میگردد و با طی مسیری بشکل نیم دائره بدریا میریزد. (از منجم العمران فی مستدرک معجم البلدان). در ملحقات منجد اللغه آمده است: آبشار بزرگ ویکتوریا در گذرگاه این رود واقع شده است
لغت نامه دهخدا
فصل خزان، پائیز، تیر، خریف، برگ ریزان، رجوع به بادبز شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
شخصی را گویند که خاک کوچه ها و بازارها را بجهت نفع خود جاروب کند و ببیزد، (برهان قاطع)، بیزندۀ خاک:
دی طفلک خاک بیزغربال بدست
میزد بدو دست روی خود را می خست،
شیخ ابوسعید (از آنندراج)،
فلک خاک بیز است خاقانیا
که روزیت از این خاکدان می دهد،
خاقانی،
گر او با تو چون طشت شد آب ریز
تو با او چو غربال شو خاکبیز،
نظامی،
من آن خاکبیزم بغربال رای
که بستانم و باز بیزم بجای،
نظامی (از انجمن آرای ناصری)،
خاک تو خاک بیز بغربال میزند،
عطار،
یا بیاد این فتادۀ خاک بیز
چونکه خوردی جرعه ای بر خاک ریز،
مولوی،
، آنکه خاک کار خانه زرگران و خاک رهگذران را به آب شوید تا زر گم شده و جز آن در دست از آن برآید، (بهار عجم از آنندراج) :
من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس
من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا،
خاقانی،
زر سوده را گر بود ریزریز
بسیماب جمع آورد خاک بیز،
نظامی،
، کسی که از برای حصول مقصود بکارهای سخت و حرفه های پست قیام نماید، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، مردم دقیق النظر و باریک بین، (برهان قاطع) (آنندراج) :
چون بدانی حد از این حد می گریز
تا به بی حد دررسی ای خاک بیز،
عطار (از آنندراج)،
، غریب و مسافر، چه خاک بیزی کنایه از غربت و سفر است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهانۀ گشاد دیگ، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ناحیه ای است وسیع در حوضۀ شطّ زامبز، از مشرق محدود است به موزامبیک که در کنار اقیانوس هند امتداد یافته است و از مغرب بممالک آنغوله که در ساحل اقیانوس اطلس امتداد یافته، دارای آب فراوان و زمینهای خرم و سرسبز و نباتات بسیار است
لغت نامه دهخدا
(عِ بی یَ)
رماح زاعبیه، نیزه های منسوب به زاعب، مردی که نیزه میساخته است. (اقرب الموارد). رماح زاعبیه و سنان زاعبی منسوب است به شهر یامردی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و هی التی اذا هزت کان ّ کعوبها یجری بعضها علی بعض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
غربال کننده زهر. بیزندۀ زهر، در بیت زیر (در صفت شمشیر) ظاهراً بمعنی به زهر آمیخته آمده است:
کشید آبگون آتش زهربیز
زدش بر سر و ترک و یال از ستیز.
اسدی (گرشاسبنامه).
رجوع به زهر شود
لغت نامه دهخدا
شتابزده و عجول:
زودبیز و تند و زودآزار باشد هر شهی
خواجه باری زودبیز و تند و زودآزار نیست،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
نیکبخت و سعادتمند و دولتمند و توانگر، (ناظم الاطباء)، کامیاب و بامراد، (آنندراج)، صاحب عزت و جاه و نایل، (شعوری ج 2 ص 251 ورق ب)، خوشدل و خرسند و بهره مند در هر عزم و مقصود و آرزویی، خودسر و مختار، زبردست و توانا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن نینوس، از نماردۀ معاصر ابراهیم خلیل بوده است، دکتر معین در ذیل ص 85 کتاب مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی بنقل از یسنا ج 1 ص 88 آرد: تولد ابراهیم (بر طبق جدول ملوک بابل موجود در آثارالباقیه) در زمان نینوس و گرفتاری وی در عصر زامیس بن نینوس بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از امباز
تصویر امباز
شریک، رفیق، همتا مثل، محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که خاک کوچه و بازار را جاروب کند، کسی که برای حصول بمقصود بکارهای سخت و پست اقدام کند، باریک بین دقیق النظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبیز
تصویر بادبیز
فصل خزان پاییز تیر خریف برگ ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
برگ ریزان، پاییز، تیر، خریف، خزان
متضاد: بهار، ربیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد