معنی امبیق - لغت نامه دهخدا
معنی امبیق
- امبیق(اِ)
- انبیق. (دزی ج 1 ص 36). رجوع به انبیق شود، برخورداری گرفتن. (مصادر زوزنی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) است. (از منتهی الارب) ، بی نیاز شدن از کسی. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بی نیاز شدن از چیزی. (آنندراج) ، باقی داشتن. (منتهی الارب). باقی گذاشتن. (ناظم الاطباء) ، بکمال رسانیدن، گویند: امتعه اﷲ بکذا یعنی، ابقاه و انشأه الی ان ینتهی شبابه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا