تیری که بزمین میلغزد آنگاه میرود. یزلج علی وجه الارض ثم یمشی و فی المثل لا خیر فی سهم زلج. (اقرب الموارد). تیر لغزنده از کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رستگار از شدائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سخت نوشندۀ آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
تیری که بزمین میلغزد آنگاه میرود. یزلج علی وجه الارض ثم یمشی و فی المثل لا خیر فی سهم زلج. (اقرب الموارد). تیر لغزنده از کمان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رستگار از شدائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سخت نوشندۀ آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زَرو، زَلو، جَلو، شَلک، شَلکا، شَلوک، خِرِستِه، مَکِل، دیوَک، دیوچِه، دُشتی، عَلَق
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سرشک، اترار، زراک، دارشک، زراج، برباریس، زرک، انبرباریس، امبرباریس
زِرِشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سِرِشک، اَترار، زَراک، دارِشک، زَراج، بَرباریس، زِرِک، اَنبَرباریس، اَمبَرباریس
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 36هزارگزی باختر نورآباد و 27هزارگزی باختر راه خرم آباد به کرمانشاه منطقۀ آن جلگه، سردسیر و مالاریائی و سکنۀ آن 240 تن از طائفۀ زالی اند و بزبان لکی و فارسی تکلم میکنند آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 36هزارگزی باختر نورآباد و 27هزارگزی باختر راه خرم آباد به کرمانشاه منطقۀ آن جلگه، سردسیر و مالاریائی و سکنۀ آن 240 تن از طائفۀ زالی اند و بزبان لکی و فارسی تکلم میکنند آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و لبنیات و پشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
زرشک را گویند و آن بار درختی است که در طعام کنند. (برهان قاطع). اسم پارسی انبرباریس است که بزرشک مشهور است. (آنندراج). و رجوع به فرهنگ شعوری و جهانگیری و نیز رجوع به مخزن الادویه ذیل زرشک شود
زرشک را گویند و آن بار درختی است که در طعام کنند. (برهان قاطع). اسم پارسی انبرباریس است که بزرشک مشهور است. (آنندراج). و رجوع به فرهنگ شعوری و جهانگیری و نیز رجوع به مخزن الادویه ذیل زرشک شود
از جزائر اقیانوس هند است. صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکه و ساحلی میرسند که بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان مسیر کشتیهائی که به چین میروند و مراحلی که در راه چین طی میکنند آرد: سپس [پس از گذشتن از کولم ملی و لنجبالوس و دریای هرکند] کشتیها به ناحیت کلاه بار میرسند که از مملکت و ساحل تشکیل میشود و هر یک را جداگانه ’بار’ خوانند. و آن همان مملکت زابج و در سمت راست بلاد هندوستان واقع است. این ناحیه یک پادشاه دارد و طبقات مختلف اهالی آن از عالی و دانی فوطه می پوشند و آبهای گوارای چاه های خود را بر آب چشمه و باران ترجیح میدهند. فاصله کولم ملی تا کلاه قریب است مسافت هرکند تا کلاه بار یک ماه راه است. کشتیها چون از زابج حرکت کنند بسوی تیومه و کندرنج [از جزائر هند] مسیر خود را ادامه دهند. (اخبار الصین الهند صص 8- 9). و دمشقی آرد: جزیره ای است زیر خط استواء در جنوب چین که بشرق اقصی آنجا که جزائر سلاو، سرزمین اصطیفون است منتهی میگردد. (نخبه الدهر دمشقی ص 14). و در ص 10 همان کتاب آمده است:گویند نزدیک زابج کوهی است که آن را کوه آتش خوانندو نزدیک آن نتوان رفت. روزها دود و شبها حرارت شدیداز آن پدید آید. پائین دامنۀ آن دو چشمه گوارا قرار دارد که یکی سرد و دیگری گرم است. عبداﷲ مستوفی درضمن بیان جزائر چین و ماچین آرد: زابج جزایر جابه می باشد، بحدود هند است و پادشاه آنجا را مهراج [مهاراج] خوانند و در مسالک الممالک گوید: او را چندان جزائر و آبادانی در فرمان است که هر روز دویست من طلا حاصل ملک دارد و بر جزیره جابه کوهی است و بر آن کوه زمینی مقدار صد گز در صد گز بود. از او آتشی فروزان است که به شب به بلندی دو نیزه بالا در صد گز دیدار دهد و بروز دودی مینماید و هرگز منطفی نشود، و بر آن جزیزه مردم طیارند. (نزهه القلوب ج 3 ص 230). و یاقوت آرد: جزیره ای است در اقصی بلاد هند ماوراء دریای هنددر حدود چین و گفته شده است که از بلاد زنج است. ساکنین این جزیره بشکل انسان و در سیرت مانند وحوشند. در آنجا است نسناس که بالهائی چون خفاش دارند و نیز بدان جا فارمشک یافت شود و در کتب عجائبی از آن جزیره نقل شده است. و هم در آنجا است زباد که حیوانی است شبیه گربه که زباد از آن بدست می آید. و چنانکه مسافرین آن نواحی نقل کرده اند زباد نام عرق آن حیوان است که چون گرما بر او غالب شود عرق کند و این عرق همان زباد است که بوسیلۀ کارد از او جدا میکنند. (معجم البلدان). بیرونی در الجماهر گوید: کندی گفته است: مرکز یاقوت در جزیره ای است پشت سراندیب بنام سحان بطول و عرض 60 فرسخ. و در آن جزیره کوه راهون واقع شده است که بادهائی از آن میوزد.و سیلهائی که از آن فرومیریزد یاقوت همراه خود می آورد، نصر از این جزیره بنام مندری بتن [تین] یاد کرده است. و گفته اند که چون خورشید بر یاقوت بتابد مانند برق بنظر میرسد و از این رو آن را برق راهون میخوانند و بدان جا راه نتوان یافت زیرا در دست دشمن است.این سخن مانند خرافاتی است که برخی از آن را نیز ازایرانیان نقل خواهیم کرد. این برق هنگام غروب دیده میشود، و هنگام طلوع آفتاب پنهان میگردد. وجود نظیر این برق را در کوههای سواحل زابج حکایت کرده اند که روزها سیاه و هنگام شب سرخ فام بنظر میرسد و از فاصله چندین روز راه دیده میشود و مشتمل بر صداهای ترس آوری است. (الجماهر ابوریحان بیرونی ص 44). و در ص 47 آرد: در بحر اخضر در حدود دیبجات و رابج تا جزائر دیوه و جاوه جزیره ای است معروف بجزیره یاقوت که هیچ از یاقوت نشانی در آن جزیره نیست و از آن جهت نام یاقوت بر آن گذارده اند که زنان زیبا دارد، همچنانکه درباره زنان [غب القمر] که بمناسبت گردی و گردش آب در آن [در اثر مد و جزر] بدین نام خوانده شده است. و در ص 98 گوید: کندی گفته است که [الماس] در میان سنگهای معادن یاقوت و گروهی گفته اند در معادن طلا یافت میشود و این [قول اخیر] در مورد معدن الماسی که در جزائر زابج [برطبق یک حکایت] موجود است راست مینماید، زیرا این جزائر را، سورن دیب یعنی جزائر طلا و سورن بهرم یعنی زمین طلا مینامند. و در ص 239 آرد: راج مها [مهاراج] یعنی پادشاه پادشاهان یا بزرگ پادشاهان. پادشاه زابج، دستور میداد تا درآمد او را بصورت سبیکه های طلا درآورده و در دریاچه ای که هنگام مد دریا آب آن را فرا میگرفت و محل اجتماع تمساحها بود بیفکنند و هنگامی که میخواست از شمش های طلا استفاده کند گروهی ازمردم اجتماع کرده و آنقدر فریاد میکشیدند که تمساحها فرار میکردند. طلاها بدین وسیله از دستبرد دزدان نیز مصون میماند زیرا درآوردن آنها احتیاج بفریاد زیادداشت. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: جزیره ای است در حدود اقصی بلاد هند و چین، سمت بالای دریای هرکند (؟) اهالی آن وحشی اند. از شباهت آنان با نسناسها جغرافیون عرب بسیار یاد کرده اند و بطوری که استنباط میشود این جزیره از جزائر پائین بحر محیط هند است - انتهی. و در دائره المعارف اسلام آمده: لغت زابج در قرن 19 میلادی از اصل سانسکریت آن ژاواکا نقل شده است. و بیشتر جغرافی نویسان قدیم آن را با جاوه، یکی دانسته اند و میتوان گفت زابج جزائر سوماترای کنونی است که دارای معادن فراوان آهن است. زابج نیز در کتب جغرافی قدیم دارای معادن طلا و نقره معرفی شده است. (از دائره المعارف اسلام). اب انستاس در مقالۀ ’الفاظی که اصل آن عربی است’ گوید: ابدال چندین حرف از یک کلمه در معربات نیز دیده میشود مانند جاوه [نام جزیره ای مشهور] که از قدیم آن را زابج و سپس زانج، رابخ، رانج، زباد، سابج، سیبج، ریبج، رباح، زباچ نیز خوانده اند. (مجلۀ لغه العرب سال 8 ص 523). و رجوع به البلدان ابن فقیه. نخبه الدهر دمشقی. تاریخ ابوالفداء. المسالک و الممالک ابن خردادبه شود
از جزائر اقیانوس هند است. صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکه و ساحلی میرسند که بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان مسیر کشتیهائی که به چین میروند و مراحلی که در راه چین طی میکنند آرد: سپس [پس از گذشتن از کولم ملی و لنجبالوس و دریای هرکند] کشتیها به ناحیت کلاه بار میرسند که از مملکت و ساحل تشکیل میشود و هر یک را جداگانه ’بار’ خوانند. و آن همان مملکت زابج و در سمت راست بلاد هندوستان واقع است. این ناحیه یک پادشاه دارد و طبقات مختلف اهالی آن از عالی و دانی فوطه می پوشند و آبهای گوارای چاه های خود را بر آب چشمه و باران ترجیح میدهند. فاصله کولم ملی تا کلاه قریب است مسافت هرکند تا کلاه بار یک ماه راه است. کشتیها چون از زابج حرکت کنند بسوی تیومه و کندرنج [از جزائر هند] مسیر خود را ادامه دهند. (اخبار الصین الهند صص 8- 9). و دمشقی آرد: جزیره ای است زیر خط استواء در جنوب چین که بشرق اقصی آنجا که جزائر سلاو، سرزمین اصطیفون است منتهی میگردد. (نخبه الدهر دمشقی ص 14). و در ص 10 همان کتاب آمده است:گویند نزدیک زابج کوهی است که آن را کوه آتش خوانندو نزدیک آن نتوان رفت. روزها دود و شبها حرارت شدیداز آن پدید آید. پائین دامنۀ آن دو چشمه گوارا قرار دارد که یکی سرد و دیگری گرم است. عبداﷲ مستوفی درضمن بیان جزائر چین و ماچین آرد: زابج جزایر جابه می باشد، بحدود هند است و پادشاه آنجا را مهراج [مهاراج] خوانند و در مسالک الممالک گوید: او را چندان جزائر و آبادانی در فرمان است که هر روز دویست من طلا حاصل ملک دارد و بر جزیره جابه کوهی است و بر آن کوه زمینی مقدار صد گز در صد گز بود. از او آتشی فروزان است که به شب به بلندی دو نیزه بالا در صد گز دیدار دهد و بروز دودی مینماید و هرگز منطفی نشود، و بر آن جزیزه مردم طیارند. (نزهه القلوب ج 3 ص 230). و یاقوت آرد: جزیره ای است در اقصی بلاد هند ماوراء دریای هنددر حدود چین و گفته شده است که از بلاد زنج است. ساکنین این جزیره بشکل انسان و در سیرت مانند وحوشند. در آنجا است نسناس که بالهائی چون خفاش دارند و نیز بدان جا فارمشک یافت شود و در کتب عجائبی از آن جزیره نقل شده است. و هم در آنجا است زباد که حیوانی است شبیه گربه که زباد از آن بدست می آید. و چنانکه مسافرین آن نواحی نقل کرده اند زباد نام عرق آن حیوان است که چون گرما بر او غالب شود عرق کند و این عرق همان زباد است که بوسیلۀ کارد از او جدا میکنند. (معجم البلدان). بیرونی در الجماهر گوید: کندی گفته است: مرکز یاقوت در جزیره ای است پشت سراندیب بنام سحان بطول و عرض 60 فرسخ. و در آن جزیره کوه راهون واقع شده است که بادهائی از آن میوزد.و سیلهائی که از آن فرومیریزد یاقوت همراه خود می آورد، نصر از این جزیره بنام مندری بتن [تین] یاد کرده است. و گفته اند که چون خورشید بر یاقوت بتابد مانند برق بنظر میرسد و از این رو آن را برق راهون میخوانند و بدان جا راه نتوان یافت زیرا در دست دشمن است.این سخن مانند خرافاتی است که برخی از آن را نیز ازایرانیان نقل خواهیم کرد. این برق هنگام غروب دیده میشود، و هنگام طلوع آفتاب پنهان میگردد. وجود نظیر این برق را در کوههای سواحل زابج حکایت کرده اند که روزها سیاه و هنگام شب سرخ فام بنظر میرسد و از فاصله چندین روز راه دیده میشود و مشتمل بر صداهای ترس آوری است. (الجماهر ابوریحان بیرونی ص 44). و در ص 47 آرد: در بحر اخضر در حدود دیبجات و رابج تا جزائر دیوه و جاوه جزیره ای است معروف بجزیره یاقوت که هیچ از یاقوت نشانی در آن جزیره نیست و از آن جهت نام یاقوت بر آن گذارده اند که زنان زیبا دارد، همچنانکه درباره زنان [غب القمر] که بمناسبت گردی و گردش آب در آن [در اثر مد و جزر] بدین نام خوانده شده است. و در ص 98 گوید: کندی گفته است که [الماس] در میان سنگهای معادن یاقوت و گروهی گفته اند در معادن طلا یافت میشود و این [قول اخیر] در مورد معدن الماسی که در جزائر زابج [برطبق یک حکایت] موجود است راست مینماید، زیرا این جزائر را، سورن دیب یعنی جزائر طلا و سورن بهرم یعنی زمین طلا مینامند. و در ص 239 آرد: راج مها [مهاراج] یعنی پادشاه پادشاهان یا بزرگ پادشاهان. پادشاه زابج، دستور میداد تا درآمد او را بصورت سبیکه های طلا درآورده و در دریاچه ای که هنگام مد دریا آب آن را فرا میگرفت و محل اجتماع تمساحها بود بیفکنند و هنگامی که میخواست از شمش های طلا استفاده کند گروهی ازمردم اجتماع کرده و آنقدر فریاد میکشیدند که تمساحها فرار میکردند. طلاها بدین وسیله از دستبرد دزدان نیز مصون میماند زیرا درآوردن آنها احتیاج بفریاد زیادداشت. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: جزیره ای است در حدود اقصی بلاد هند و چین، سمت بالای دریای هرکند (؟) اهالی آن وحشی اند. از شباهت آنان با نسناسها جغرافیون عرب بسیار یاد کرده اند و بطوری که استنباط میشود این جزیره از جزائر پائین بحر محیط هند است - انتهی. و در دائره المعارف اسلام آمده: لغت زابج در قرن 19 میلادی از اصل سانسکریت آن ژاواکا نقل شده است. و بیشتر جغرافی نویسان قدیم آن را با جاوه، یکی دانسته اند و میتوان گفت زابج جزائر سوماترای کنونی است که دارای معادن فراوان آهن است. زابج نیز در کتب جغرافی قدیم دارای معادن طلا و نقره معرفی شده است. (از دائره المعارف اسلام). اب انستاس در مقالۀ ’الفاظی که اصل آن عربی است’ گوید: ابدال چندین حرف از یک کلمه در معربات نیز دیده میشود مانند جاوه [نام جزیره ای مشهور] که از قدیم آن را زابج و سپس زانج، رابخ، رانج، زباد، سابج، سیبج، ریبج، رباح، زباچ نیز خوانده اند. (مجلۀ لغه العرب سال 8 ص 523). و رجوع به البلدان ابن فقیه. نخبه الدهر دمشقی. تاریخ ابوالفداء. المسالک و الممالک ابن خردادبه شود
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثه اش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه
پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دراز منقاران از خانواده کلاغها جثه اش از کلاغ کوچکتر و تقریبا به اندازه کبوتر است ولی پاهایش درازتر و قویتر از کبوتر و قرمز رنگ است و نوکش نیز طویلتر و قویتر از کبوتر و سرخ رنگ است زاغج زاغچ زاغچه
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس