قوبا. ادرفن. داد. سودا. گوارون. اگریون. ولین. اندوب. اندج. ابریون. حسین خلف تبریزی گوید: کوفتی باشد که آنرا به عربی قوبا گویند و آن علتی است که در بدن آدمی پیدا شود و هرچند برآید پهن گردد و خارش کند. (برهان قاطع). داود ضریر انطاکی آنرا از امراض سر دانسته و مفصل بحث نموده و علاج آن را یاد کرده است. رجوع به تذکرۀ وی شود، حزیز
قوبا. ادرفن. داد. سودا. گوارون. اگریون. ولین. اندوب. اندج. ابریون. حسین خلف تبریزی گوید: کوفتی باشد که آنرا به عربی قوبا گویند و آن علتی است که در بدن آدمی پیدا شود و هرچند برآید پهن گردد و خارش کند. (برهان قاطع). داود ضریر انطاکی آنرا از امراض سر دانسته و مفصل بحث نموده و علاج آن را یاد کرده است. رجوع به تذکرۀ وی شود، حزیز
یابسه. مکنی به ابوعثمان. ابن جلجل در مقدمۀ کتاب خود ’اسماء ادویۀ مفرده’ میگوید: کتاب ’ادویۀ مفردۀ’ دیسقوریدوس را دانشمندی بنام استفان (اصطفن) در بغداد به عربی گردانید و برخی از عقاقیر را که نشناخت به نام یونانی آن ذکر کرد و در روزگار عبدالرحمان ناصر چند تن از دانشمندان برای تعیین نامهای عربی باقی عقاقیر مأمور شدند، و از جملۀ ایشان محمد شجار، بسباسی و ابوعثمان حزاز ملقب به یابسه بودند. (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه چ 1299 هجری قمری ج 2 ص 47)
یابسه. مکنی به ابوعثمان. ابن جلجل در مقدمۀ کتاب خود ’اسماء ادویۀ مفرده’ میگوید: کتاب ’ادویۀ مفردۀ’ دیسقوریدوس را دانشمندی بنام استفان (اصطفن) در بغداد به عربی گردانید و برخی از عقاقیر را که نشناخت به نام یونانی آن ذکر کرد و در روزگار عبدالرحمان ناصر چند تن از دانشمندان برای تعیین نامهای عربی باقی عقاقیر مأمور شدند، و از جملۀ ایشان محمد شجار، بسباسی و ابوعثمان حزاز ملقب به یابسه بودند. (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه چ 1299 هجری قمری ج 2 ص 47)
سبوسۀ سر. شوره. سبوس سر. ابریه. هبریه. و آن چیزهائی باشد در پوست سر چون سبوس. نخالۀ سر، آنچه بیفتد از خار. (مهذب الاسماء) ، درد دل. (مهذب الاسماء) ، مرد سخت عمل
سبوسۀ سر. شوره. سبوس سر. ابریه. هبریه. و آن چیزهائی باشد در پوست سر چون سبوس. نخالۀ سر، آنچه بیفتد از خار. (مهذب الاسماء) ، درد دل. (مهذب الاسماء) ، مرد سخت عمل
بنا بقول ابوعبیده نام کوهی است بین بصره و مکه و بنابر قول دیگر نام کوهی است از آن بنی غاصره. (معجم البلدان یاقوت) نام بازار مشهوری است در مدینه. (از انساب سمعانی)
بنا بقول ابوعبیده نام کوهی است بین بصره و مکه و بنابر قول دیگر نام کوهی است از آن بنی غاصره. (معجم البلدان یاقوت) نام بازار مشهوری است در مدینه. (از انساب سمعانی)
احمد بن الحارث بن المبارک از مورخان بود و در بغداد به جهان آمد و در آنجا از جهان رفت و او را کتبی چون ’المسالک و الممالک’ و ’اسماء الخلفاء و کتابهم’ و ’الصحابه’ و ’مغازی البحر فی دوله بنی هاشم’ بوده است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 35 چ 1)
احمد بن الحارث بن المبارک از مورخان بود و در بغداد به جهان آمد و در آنجا از جهان رفت و او را کتبی چون ’المسالک و الممالک’ و ’اسماء الخلفاء و کتابهم’ و ’الصحابه’ و ’مغازی البحر فی دوله بنی هاشم’ بوده است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 35 چ 1)
جامه فروش، چرا که بزّ بعربی جامه را گویند. (از غیاث اللغات از کشف و مؤید). جامه و متاع فروش. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه و متاع فروش و آنکه پارچه های پنبه ای مانند چیت وچلوار و جز آن می فروشد. (ناظم الاطباء) : سائل از بخشش تو گشت شریک صراف زائر از خلعت تو هست ردیف بزاز. فرخی. آب جوئی و سقا را چو سفالست دهان جامه خواهی تو و شلوار ندارد بزاز. ناصرخسرو. بخوی خوب چو دیبا و چو عنبر شو گرچه در شهر نه بزاز و نه عطاری. ناصرخسرو. خواهندۀ مغربی در صف بزازان حلب میگفت... (گلستان). مجلس وعظ چون کلبۀ بزاز است آنجا تا نقدی نبری بضاعتی نستانی. (گلستان). دی گفت بدستار بزرگی بزاز در چارسوی رخت مزاد شیراز. نظام قاری (دیوان ص 123). بزاز رخت تا تو نرنجی ز بیش و کم بر تنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ. نظام قاری (دیوان ص 19)
جامه فروش، چرا که بَزّ بعربی جامه را گویند. (از غیاث اللغات از کشف و مؤید). جامه و متاع فروش. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه و متاع فروش و آنکه پارچه های پنبه ای مانند چیت وچلوار و جز آن می فروشد. (ناظم الاطباء) : سائل از بخشش تو گشت شریک صراف زائر از خلعت تو هست ردیف بزاز. فرخی. آب جوئی و سقا را چو سفالست دهان جامه خواهی تو و شلوار ندارد بزاز. ناصرخسرو. بخوی خوب چو دیبا و چو عنبر شو گرچه در شهر نه بزاز و نه عطاری. ناصرخسرو. خواهندۀ مغربی در صف بزازان حلب میگفت... (گلستان). مجلس وعظ چون کلبۀ بزاز است آنجا تا نقدی نبری بضاعتی نستانی. (گلستان). دی گفت بدستار بزرگی بزاز در چارسوی رخت مزاد شیراز. نظام قاری (دیوان ص 123). بزاز رخت تا تو نرنجی ز بیش و کم بر تنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ. نظام قاری (دیوان ص 19)
طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد، مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقۀ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند، (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98)، و آنان را لهجه ای است بنام زازائی، رجوع به مادۀ زیر شود
طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد، مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقۀ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند، (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98)، و آنان را لهجه ای است بنام زازائی، رجوع به مادۀ زیر شود
ترشی پالا باشد و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد وطباخان و حلوائیان بدان برنج و شیره و امثال آن صاف کنند. (برهان قاطع). مطلق آلت پالادن و صاف کردن هر چیزی. (آنندراج). و آن را پالاوان و پالاون و پالوانه و پالونه و آون و ترشی پالا نیز خوانند. (جهانگیری)
ترشی پالا باشد و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد وطباخان و حلوائیان بدان برنج و شیره و امثال آن صاف کنند. (برهان قاطع). مطلق آلت پالادن و صاف کردن هر چیزی. (آنندراج). و آن را پالاوان و پالاون و پالوانه و پالونه و آون و ترشی پالا نیز خوانند. (جهانگیری)
دهی است جزء بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار در 4000گزی جنوب خاوری امام. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر، زبان اهالی گیلکی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزء بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار در 4000گزی جنوب خاوری امام. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر، زبان اهالی گیلکی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه. (منتهی الارب) (آنندراج). البرره بالقرابات و الاولاد و الجیران. (اقرب الموارد). قیاساً میتواند جمع غازّ باشد
احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه. (منتهی الارب) (آنندراج). البرره بالقرابات و الاولاد و الجیران. (اقرب الموارد). قیاساً میتواند جمع غازّ باشد
ازریشه فارسی کژفروش ابریشم فروش ماربزرگ ابریشم فروش علاقه بند: آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است، آنکه کرم ابریشم را تربیت کند
ازریشه فارسی کژفروش ابریشم فروش ماربزرگ ابریشم فروش علاقه بند: آنکه امروز قدش سرو سرافراز من است شاه خوبان جهان اکبر قزاز من است، آنکه کرم ابریشم را تربیت کند