- زارازار
- بحال زاری: زار زار:) موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش مخالفان تو از تو بویل زارازار (زلالی)
معنی زارازار - جستجوی لغت در جدول جو
- زارازار
- با حالت زاری، به حالت خواری، زبونی، ضعف و ناتوانی
![تصویری از زارازار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/9/4/amd-0029406.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از زار زار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/2/4/amd-0022460.jpg)
با سوز و اندوه شدید مثلاً زار زار گریستم
زار زار سوختن: به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن
زار زار کشتن: با ذلت و خواری و زبونی کشتن
زار زار نالیدن: ناله کردن از سوز دل، سخت نالیدن، برای مثال بلبلی زار زار می نالید / بر فراق بهار وقت خزان (سعدی۲ - ۶۶۲)
زار زار سوختن: به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن
زار زار کشتن: با ذلت و خواری و زبونی کشتن
زار زار نالیدن: ناله کردن از سوز دل، سخت نالیدن،
![تصویری از کارگزار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/4/7/amd-0034788.jpg)
انجام دهندۀ کار، کسی که از طرف دیگری کاری را اداره می کند
واسطۀ داد و ستد یا انجام یافتن کاری، مامور دولت یا حکومت، نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر
واسطۀ داد و ستد یا انجام یافتن کاری، مامور دولت یا حکومت، نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر
![تصویری از کار زار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/hsh/0/0/7/2/3/hsh-0072389.jpg)
کار (جنگ) زار میدان جنگ، جنگ حرب محاربه مقاتله: (دگر گشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار ک) (دقیقی)
![تصویری از کارزار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/7/3/amd-0017315.jpg)
جنگ وجدال، پیکار، نبرد، برای مثال همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن به از کارزار (سعدی۱ - ۷۳) ، میدان جنگ
![تصویری از چرازار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/8/6/amd-0038635.jpg)
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
![تصویری از خارزار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/2/4/amd-0042412.jpg)
خارستان، زمینی که در آن بوته های خار بسیار روییده باشد، خارزار، خارسان
![تصویری از زاروار](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/3/6/amd-0043634.jpg)
زار مانند، در حالت بیچارگی و ناتوانی، زار و وار، خوٰار و زبون، زار و نزار
بینوا،برای مثال بی تو ار خواسته مبادم و گنج / همچنین زاروار با تو رواست (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
ناتوان
بینوا،
ناتوان