با سوز و اندوه شدید مثلاً زار زار گریستم زار زار سوختن: به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن زار زار کشتن: با ذلت و خواری و زبونی کشتن زار زار نالیدن: ناله کردن از سوز دل، سخت نالیدن، برای مِثال بلبلی زار زار می نالید / بر فراق بهار وقت خزان (سعدی۲ - ۶۶۲)
به زاری زار، زار زار: مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمد فرونشستم و بگریستم بزاری زار. فرخی. - ، به خواری. به ذلّت. با مذلّت: بعد از آن (فرعون) فرمود تا آن مهتران را بزاری زار بکشتند. (مجمل التواریخ و القصص). و رجوع به زارزار شود