جدول جو
جدول جو

معنی زار - جستجوی لغت در جدول جو

زار
گریه کردن
تصویری از زار
تصویر زار
فرهنگ لغت هوشیار
زار
نابسامان، شوریده و درهم مثلاً حال زار، کار زار، عشق را عافیت به کار نشد / لاجرم کار عاشقان زار است (انوری - ۷۷۷) ، چه مردی کند در صف کارزار / که دستش تهی باشد و کارزار (سعدی۱ - ۷۵) ، ای تو دل آزار و من آزرده دل / دل شده زآزار دل آزار، زار (منوچهری - ۴۶) نحیف، لاغر، برای مثال با سرین های سپید و گرد چون تل سمن / با میان های نزار و زار چون تار قصب (فرخی - ۵)

پراندوه، پرسوز مثلاً گریۀ زار، نالۀ زار، با سوز و درد، بن مضارع زاریدن
کثرت، پسوند متصل به واژه به معنای انبوهی و جای فراوانی چیزی مثلاً بنفشه زار، پنبه زار، چمن زار، ریگزار، سمن زار، شن زار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لاله زار، لجن زار، مرغزار، نمکزار، یونجه زار
زار و وار: زار وار، خوار و زبون، در حالت بیچارگی و ناتوانی
زار و نزار: لاغر و ضعیف، افسرده و رنجور، خوار و زبون برای مثال دردمندی من سوختۀ زار و نزار / ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست (حافظ - ۱۶۶ حاشیه)
تصویری از زار
تصویر زار
فرهنگ فارسی عمید
زار
گریه با سوز و گداز
تصویری از زار
تصویر زار
فرهنگ فارسی معین
زار
ناتوان، ضعیف، زبون، درمانده
تصویری از زار
تصویر زار
فرهنگ فارسی معین
زار
((پس.))
پسوند مکان که انبوهی و فراوانی را می رساند، برنج زار، بنفشه زار
تصویری از زار
تصویر زار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زارع
تصویر زارع
کشاورز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاری
تصویر زاری
ناله و فغان، نالیدن و عجز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
غرش شیر، بیشه، بوستان، گله انبوه: اشتر و گوسپند گروه شتران، بیشه انبوه، چینه دان مرغ خرمگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زارع
تصویر زارع
کشتکار، کشاورز، برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاره
تصویر زاره
زاری، گریه و ناله، تضرع، برای مثال هزار زاره کنم نشنوند زاری من / به خلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم (دقیقی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارج
تصویر زارج
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سرشک، اترار، زراک، دارشک، زراج، برباریس، زرک، انبرباریس، امبرباریس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاری
تصویر زاری
خواری، زبونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاری
تصویر زاری
گریه سوزناک، بانگ و فغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاره
تصویر زاره
((رِ))
زاری، ناله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زارع
تصویر زارع
((رِ))
کشاورز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زارج
تصویر زارج
((رِ))
زرشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاری
تصویر زاری
گریه و ناله، تضرع، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارع
تصویر زارع
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاری
تصویر زاری
Wailing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
कराहते हुए
دیکشنری فارسی به هندی