جدول جو
جدول جو

معنی زادگی - جستجوی لغت در جدول جو

زادگی
(دَ / دِ)
حالت و کیفیت زاده (زاییده). زاییدگی. ولادت. تولد. و در ترکیبات آید چون: مردم زادگی. کیان زادگی. آقازادگی، حرام زادگی. حلال زادگی. رجوع به این ترکیبات و زادو زادن شود، مخفف آزادگی:
آنکه در بستان و باغ زادگی و آزادگیست
سوسن آزاده و آزاده سرو سرفراز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مادگی
تصویر مادگی
مقابل نری، ماده بودن، در علم زیست شناسی اندام مادۀ گل که شامل تخمدان و تخمک هاست، سوراخ جلو لباس که دگمه در آن جا می گیرد، جادگمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
ساده و بی پیرایه بودن، بی آلایش بودن، کنایه از ساده دلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
آزاد بودن، وارستگی، جوانمردی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
حریت. جوانمردی. اصالت. نجابت. شرافت. مروّت. مکرمت. (دستوراللغه). وارستگی. مردمی:
همه آزادگی و همت تو
قهر کرده ست مر کیانا را.
خسروانی یا خسروی.
ابوالمظفر شاه چغانیان که برید
به تیز دشنۀ آزادگی گلوی سؤال.
منجیک.
بداد و دهش دل توانگر کنید
از آزادگی بر سر افسر کنید.
فردوسی.
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان مرغزی.
به آزادگی از همه شهریاران
پدیدار همچون یقین از گمانی.
فرخی.
اینت آزادگی و بارخدائی و کرم
اینت احسانی کآن را نه کران است و نه مر.
فرخی.
ای صورت تو بر فلک رادی آفتاب
ای عادت تو بر تن آزادگی روان.
فرخی.
نشان کریمی ّ و آزادگی
برآوردن مردم ممتحن
به آزادمردی ّ و آزادگی
تو کس دیده ای درخور خویشتن ؟
از آزادگان هرکه او پیشتر
بشکر تو دارد زبان مرتهن...
فرخی.
آزادگی آموخته زو طریق
رادی گرفته زو رسوم و سنن
وآزادگان را برکشیده ز چاه
چاهی که پایانش نیابد رسن.
فرخی.
ای به آزادگی ّ و نیک خوئی
نه عجم دیده چون تو و نه عرب.
فرخی.
تو را بمردی و آزادگی میان سپاه
هزار نام بدیع است و صدهزار لقب.
فرخی.
ای خوی تو خجسته و رای تو چون تو راست
دائم تو را بفضل و به آزادگی هواست.
فرخی.
بعلم و عدل و به آزادگی ّ و نیکخوئی
مؤیّد است و موفق مقدم است و امام.
فرخی.
ملک چنانکه ز آزادگی سزید گزید
ز آهوان چو نگاری ز بتکدۀ فرخار.
فرخی.
بدین کریمی و آزادگی که داند بود
مگر امیر نکوسیرت نکوکردار.
فرخی.
ای بحرّی و به آزادگی از خلق پدید
چون گلستان شکفته ز سیه شورستان.
فرخی.
همه پادشاهان همی زو زنند
بشاهی ّ و آزادگی داستان.
فرخی.
دانش و آزادگی ّ و دین و مروت
این همه را خادم درم نتوان کرد.
عنصری.
هزار سال همیدون بزی بپیروزی
بمردمی ّ و به آزادگی ّ و نیک خوی.
منوچهری.
خوی بد اندر ره آزادگی
قید دو دست و غل بر گردنست.
ناصرخسرو.
در ره آزادگیست قول وی و فعل وی
پاک ز تزویر و زرق دور ز تلبیس و بند.
سوزنی.
طریق صدق بیاموز ز آب صاف ای دل
براستی طلب آزادگی ز سرو چمن.
حافظ.
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گردهد دست که دامن ز جهان درچینم.
حافظ.
، آسایش. آسودگی. شادی:
هست خلّت عین کارافتادگی
گر خلیلی کم طلب آزادگی.
عطار.
- آزادگی کردن، جوانمردی نمودن:
نه جز آزادگی کردن ترا کاری همی بینم.
فرخی.
بر ظن نیکوقصد کردم بدو
آزادگی کرد و وفا کرد ظن.
فرخی.
- آزادگی نمودن، ابراز، اظهار و اعلام آزادگی:
آزاده برکشیدن و رادان رسوم اوست
وآزادگی نمودن و رادی شعار او.
فرخی.
زآزادگی نمودن کردارهای نیک
آزادگان بشکر تو گشتند مرتهن.
فرخی.
- امثال:
آزادگی و طمع بهم ناید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادگی
تصویر بادگی
بادگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
زندگانی یا زندگی نهانی حیات خفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
ساده بودن، عاری بودن از نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادگی
تصویر مادگی
مقابل نری، ماده بودن، سوراخ جلو لباس که تکمه در آن جای میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
حریت، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگی
تصویر آزادگی
((دَ یا دِ))
حریت، جوانمردی، نجابت، اصالت، آسایش، آسودگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
((زِ دَ یا دِ))
زنده بودن، زیست، حیات، مدت عمر، وضع مالی، مال و منال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
((دَ یا دِ))
بدون نقش و نگار، خالص و بی غش، ساده لوحی 4- همواری، صافی، آسانی، سهولت، بدون زینت و زیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادگی
تصویر مادگی
((دِ))
جای دکمه، آن بخشی از گیاه که ماده گل را تشکیل می دهد، عضو تولیدمثل در جنس ماده
فرهنگ فارسی معین
آزادمنشی، اختیار، اصالت، جوانمردی، حریت، وارستگی
متضاد: اسارت، بندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Life
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
Artlessness, Blandness, Naive, Plainness, Simplicity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
simplicité, naïf, ordinaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Leben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
Natürlichkeit, Einfachheit, naiv, Schlichtheit, Gewöhnlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
життя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
простота , наївний , звичайність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
prostota, naiwny, zwyczajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
życie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
生命的 , 生活
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
天真 , 单调 , 天真的 , 朴素 , 简单 , 平凡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vida
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
ingenuidade, simplicidade, ingênuo, ordinariedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vita
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
semplicità, ingenuo, ordinarietà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
ingenuidad, sencillez, ingenuo, simplicidad, ordinariedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vida
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سادگی
تصویر سادگی
простота , наивный , заурядность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
жизнь
دیکشنری فارسی به روسی