- ریژ
- هوس، مراد
معنی ریژ - جستجوی لغت در جدول جو
- ریژ
- کام، آرزو، مراد، هوس،
برای مثال دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی / با ریدکان مطرب بودی به فرّ و زیب (رودکی - ۴۹۳)
زمین پشته پشته
- ریژ
- زمین پشته پشته
- ریژ
- کام، آرزو، هوس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لغزش از جایی
پرهوس، هوس کار، بلهوس
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی و داماد طوس سپهسالار ایران
آییژ، بوی مادران
توده غله پاک شده و از کاه در آمده
ماده ای سرخ رنگ که زنان بلب مالند، سرخ قرمز پودر روژ
هر چیز خرد و بسیار کوچک
سرگین، غایط
باد، نسیم
کندی کردن
در شک افکندن کسی را و گمان بردن در روی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی
ظاهر سازی، چشم دیدی، ساختگی، ظاهری
جگر سفید، شش
حیله فریب، نیرنگ
پارسی تازی گشته ریم چرک، زنگ انگلیسی شاهی، چیرگی، گردش فرمانروایی چرک ریم، زنگ، (تصوف) حجابی است به دل که کشف آن جز بایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است (کشف المحجوب 506)، غالب شدن گناه بر دل
چرک کثافت، چرک بدن یا جامه
شن، خرده سنگ
بقیه جان، قوه
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
کینه، دشمنی
فراوان شدن، بالا آمدن
رگو رگوگ چادر زنانه
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
موهای چانه و گونه ها، محاسن
نخ تابیده
سنگ ریزه، خرده سنگ، شن
ریگ روان: در علم زمین شناسی ریگ هایی که در بیابان به سبب وزش باد از طرفی به طرف دیگر می رود و گاه بر روی هم جمع می شود و تشکیل تل و پشته می دهد،برای مثال در بیابان خشک و ریگ روان / تشنه را در دهآنچه در چه صدف (سعدی - ۱۱۵)
ریگ روان: در علم زمین شناسی ریگ هایی که در بیابان به سبب وزش باد از طرفی به طرف دیگر می رود و گاه بر روی هم جمع می شود و تشکیل تل و پشته می دهد،
کنایه از غصه، اندوه
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
حجاب دل که موجب کفر و گمراهی است
راش، انبار غله، خرمن غلۀ پاک شده
آب دهان، قوه، رمق، باقی ماندۀ جان