ریز، هوا، کام، مراد، (برهان) (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)، هوس، کام، مراد، مقصود، (ناظم الاطباء)، آرزو و خواهش، (از فرهنگ لغات ولف) (از لغات شاهنامه) (از شرفنامۀ منیری) : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب، رودکی، ریزی از چاشنی ریژ به کامم نرسید روزیی کان ننهاده ست قدر می نرسد، خاقانی (از جهانگیری)، هر زمانی تو نفعریژ کنی هر شبانی و دفع آزاری، نزاری (از جهانگیری)، رجوع به ریز شود، زمین پشته پشته، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (برهان)