جدول جو
جدول جو

معنی ریژ

ریژ
ریز، هوا، کام، مراد، (برهان) (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج)، هوس، کام، مراد، مقصود، (ناظم الاطباء)، آرزو و خواهش، (از فرهنگ لغات ولف) (از لغات شاهنامه) (از شرفنامۀ منیری) :
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب،
رودکی،
ریزی از چاشنی ریژ به کامم نرسید
روزیی کان ننهاده ست قدر می نرسد،
خاقانی (از جهانگیری)،
هر زمانی تو نفعریژ کنی
هر شبانی و دفع آزاری،
نزاری (از جهانگیری)،
رجوع به ریز شود، زمین پشته پشته، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا