جدول جو
جدول جو

معنی ریشمینه - جستجوی لغت در جدول جو

ریشمینه
(نَ / نِ)
ریشمی. ابریشمین. (ناظم الاطباء). رجوع به ابریشمینه و ریشمی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیمینه
تصویر سیمینه
(دخترانه)
سیمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
سابقه، پیشین، سابق، دیرینه، جمع پیشینگان، کسی که در سال های گذشته بوده و سابقاً می زیسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشیده
تصویر ریشیده
رنگ و رو رفته، برای مثال رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری - ۳۶۹)، ریشه ریشه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ نَ / نِ)
جامه های ابریشمین: سه روز متواتر می غارتیدند، اول روز زرینه و سیمینه و ابریشمینه، دوم روز برنجینه و رویینه و آهنینه، سوم روز افکندنی و حشو بالشها و نهالیها و خم و خمره و در و چوب. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
ابریشمین:
چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش
چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند.
خاقانی.
- بریشمین کلاه، که کلاه ابریشمین دارد:
پیله که بریشمین کلاه است
از یاری همدمان راه است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ریشمان، ابریشمین، (ناظم الاطباء)، رجوع به ریشمان و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به سیم نقره یی ساخته از سیم. یا سیمین صولجان. هلال ماه نو. یا سیمین قواره. ماه قمر، سفید روشن، خوب ظریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریشمینه
تصویر ابریشمینه
منسوب به ابریشم جامه های ابریشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشینه
تصویر میشینه
منسوب به میش، گله میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
دیرینه، سابق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، دست پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریشمین
تصویر بریشمین
ابریشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمینه
تصویر پشمینه
هر جامه که از پشم درست شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
((بِ نِ یا نَ))
بیشترین مقدار ممکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشمینه
تصویر پشمینه
((پَ نِ))
جامه ساخته شده از پشم، پشمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
((نِ))
قدیم، دیرینه، نخستین، اولین، سابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمینه
تصویر سیمینه
((نَ یا نِ))
نقره ای، سفید، روشن، خوب، ظریف، سیمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیشینه
تصویر بیشینه
حداکثر، اکثریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
قدمت، سابقه، سوابق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
Antecedent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
antécédent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
antecedente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
สิ่งที่เกิดขึ้นก่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
antecedent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
antecedente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
предшественник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
antecedente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
前事
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
poprzednik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
попередник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
Vorgänger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
pendahulu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی