- ریسیدن
- پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
معنی ریسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- ریسیدن
- ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
- ریسیدن ((دَ))
- رشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فریب دادن، فروتنی کردن
فریب دادن حیله کردن، چاپلوسی کردن
تابیده شده تافته
مرطوب شدن تر شدن، حل کردن، سرشتن (مانند معجون)، خمیر کردن
زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
ریختن، جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر، جاری کردن مایع یا هر چیز سیال، وارد کردن پول به حساب، واریز کردن، داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص، پوسیدن، تجزیه شدن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت، قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت، به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند، از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت، افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش، به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته
زبان به چیزی مالیدن
ریشه ریشه کردن
تابیده شده
ریختن، پاشیدن
خیس شدن، تر شدن
lamber
lecken
лизать
лизати
likken
lécher
leccare
जीभ से चाटना
menjilati