جدول جو
جدول جو

معنی ریسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ریسیدن
ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
تصویری از ریسیدن
تصویر ریسیدن
فرهنگ فارسی عمید
ریسیدن
(لُ تَ دَ)
رشتن. تافتن. ریسمان ساختن. (ناظم الاطباء). رشتن پنبه. تافتن پشم و ابریشم وامثال آن. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رشتۀپنبه و پشم از چرخه تافتن. (غیاث اللغات). تابیدن رشته ها با دوک یا چرخ و غیره: ریسیدن نخ. ریسیدن ریسمان. (یادداشت مؤلف) ، بانگ زدن. فغان وفریاد کردن، زاری کردن، کوشش کردن، پاشیدن و پراکنده کردن، تخلیۀ شکم کردن و ریدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریسیدن
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
ریسیدن
((دَ))
رشتن
تصویری از ریسیدن
تصویر ریسیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیسیدن
تصویر خیسیدن
خیس شدن، تر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
ریختن، پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریسیده
تصویر ریسیده
تابیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزیدن
تصویر ریزیدن
ریختن، جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر، جاری کردن مایع یا هر چیز سیال، وارد کردن پول به حساب، واریز کردن، داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص، پوسیدن، تجزیه شدن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت، قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت، به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند، از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت، افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش، به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ نَ / یِ نِ گَ دی دَ)
گریسیدن. مصدر کریس است که به معنی چاپلوسی کردن و فریب دادن و از راه بردن است. (آنندراج) (برهان). کرسیدن. کرشیدن. (فرهنگ فارسی معین). فریب دادن و خدعه کردن و از راه بیرون بردن و چاپلوسی نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
زبان به چیزی مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسیدن
تصویر خیسیدن
مرطوب شدن تر شدن، حل کردن، سرشتن (مانند معجون)، خمیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریسیدن
تصویر گریسیدن
فریب دادن حیله کردن، چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریسیدن
تصویر کریسیدن
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریسیده
تصویر ریسیده
تابیده شده تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
((دَ))
زخم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
ریشه ریشه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
((دَ))
زبان به چیزی مالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
Lick
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lécher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
舐める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
ללקק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
핥다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
menjilati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
जीभ से चाटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
лизать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
leccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lamer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
likken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
лизати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lizać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
lamber
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لیسیدن
تصویر لیسیدن
yalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی