معنی خیسیدن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خیسیدن
خیسیدن
خیسیدن
مرطوب شدن تر شدن، حل کردن، سرشتن (مانند معجون)، خمیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خیسیدن
خیسیدن
خیس شدن. خیس خوردن. نُقوع. اِنتِقاع. (یادداشت بخط مؤلف) ، نم کردن. ترکردن، گداختن، حل کردن، سرشتن مانند معجون. خمیر کردن با دست و یا پا چیزی را، خاییدن، ترسیدن. هراسیدن، پس جستن اسب، ترسیده شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریسیدن
ریسیدن
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
خیزیدن
خیزیدن
لغزیدن سر خوردن، آهسته بجایی در شدن، جهیدن جستن خیز برداشتن، از زمین بلند شدن و بر پاایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
ریسیدن
ریسیدن
ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.