ابن صمّۀ جشمی بکری، مکنی به ابوقره. یکی از فرسان و شعرای عرب و از امرای سپاه کفار در غزوۀ حنین. و از دلاوران قبیلۀ هوازن بشمار میرفت و رئیس بنی جشم بود و تقریباً در یک صد جنگ شرکت کرد و در هیچ کدام نگریخت. دریددر عهد اسلام نیز می زیست ولی اسلام نیاورد و در سال هشتم هجرت در غزوۀ حنین به دست ربیعه بن رفیع سلمی به قتل رسید. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمرشیبانی و اصمعی گرد کرده اند. (از الفهرست ابن الندیم) (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 16). و رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی و خزانۀ بغدادی و الروض الانف و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 146 و موشح ص 18 و 41 و 45 و البیان و التبیین ج 1 و امتاع الاسماع ج 1 و العقد الفرید ج 1 و 3 و 6 و عیون الاخبار ج 4 و بلوغ الارب آلوسی ج 2 صص 134- 137
ابن صِمَّۀ جشمی بکری، مکنی به ابوقره. یکی از فرسان و شعرای عرب و از امرای سپاه کفار در غزوۀ حنین. و از دلاوران قبیلۀ هوازن بشمار میرفت و رئیس بنی جشم بود و تقریباً در یک صد جنگ شرکت کرد و در هیچ کدام نگریخت. دریددر عهد اسلام نیز می زیست ولی اسلام نیاورد و در سال هشتم هجرت در غزوۀ حنین به دست ربیعه بن رفیع سلمی به قتل رسید. دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمرشیبانی و اصمعی گرد کرده اند. (از الفهرست ابن الندیم) (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 16). و رجوع به مآخذ ذیل شود: الاغانی و خزانۀ بغدادی و الروض الانف و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 146 و موشح ص 18 و 41 و 45 و البیان و التبیین ج 1 و امتاع الاسماع ج 1 و العقد الفرید ج 1 و 3 و 6 و عیون الاخبار ج 4 و بلوغ الارب آلوسی ج 2 صص 134- 137
صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ترمد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضبط شده و نام آن در حدیثی هم آمده است که پیامبر به حصین بن نضله نوشت که او را ترمد است و شارحان کلمه را چنین تفسیر کرده اند که موضعی در دیار بنی اسد است و ترمد لغتی در آن است. (از تاج العروس)
صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضبط شده و نام آن در حدیثی هم آمده است که پیامبر به حصین بن نضله نوشت که او را ترمد است و شارحان کلمه را چنین تفسیر کرده اند که موضعی در دیار بنی اسد است و ترمد لغتی در آن است. (از تاج العروس)
تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره. و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه. (برهان). تریت. (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم ترید اندر رفاده او آورد. (ترجمه طبری بلعمی). عبدمناف هر مردی راچهارنان و عصارۀ خوردنی و یک لخت گوشت بدادی و هاشم ترید بیفزود تا نان بیشتر شد و او را بدین سبب هاشم نام کردند لانه هشم الترید. (ترجمه طبری بلعمی). ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو. سنایی. بر در آن منعمان چرب دیک می دوی بهر ترید مرده ریگ. مولوی. گفتند اگر میخواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران. (منتخب لطایف عبید زاکانی ص 166 چاپ برلن). کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار. بسحاق اطعمه. و رجوع به تریت شود
تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره. و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه. (برهان). تریت. (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم ترید اندر رفاده او آورد. (ترجمه طبری بلعمی). عبدمناف هر مردی راچهارنان و عصارۀ خوردنی و یک لخت گوشت بدادی و هاشم ترید بیفزود تا نان بیشتر شد و او را بدین سبب هاشم نام کردند لانه ُ هشم الترید. (ترجمه طبری بلعمی). ور به شرع سیدی آگاهی از سر خدای آب حنا بر ترید و سنگ بر رخسار کو. سنایی. بر در آن منعمان چرب دیک می دوی بهر ترید مرده ریگ. مولوی. گفتند اگر میخواهی درد ساکن شود آن سگ را ترید بخوران. (منتخب لطایف عبید زاکانی ص 166 چاپ برلن). کشکبا گرچه غلیظ است تریدش باید پند ما گوش کن و در عمل آور زنهار. بسحاق اطعمه. و رجوع به تریت شود
مقابل فروش. شری. شراء. ابتیاع. عمل خریدن. بیع. (یادداشت بخط مؤلف) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت. فردوسی. - ارزان خرید، به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن. - بازخرید، جنس فروخته شده که دوباره بخرند. - ، امروزه اصطلاحی است درباره کسانی که سابقۀ خدمت خود را در یکی از مؤسسات می فروشند. - پیش خرید، خرید جنسی قبل از وقت عرضۀ آن. - خرید و فروخت، بیع و شراء: ز داد و دهش وز خرید و فروخت تو گفتی همه شارسان برفروخت. فردوسی. - خرید و فروش، بیع و شراء. خرید و فروخت. - درم خرید، شیئی که در بهایش درم رفته است. زرخرید. - زرخرید، چیزی را که با زر خریده باشند. کنایه از مطیع و منقاد است چه بنده و عبد را با زر می خریدند. و این زرخریدان بایستی منقاد و مطیع اربابان خود باشند از اینجاست که در وقت مبالغت در مطیع بودن، کسی به دیگری می گویند: ’زرخریدت هستم’ یعنی در نهایت اطاعت تو هستم و هیچگونه رأیی و اراده ای از خود ندارم: هوسهای این نقرۀ زرخرید بسا کیسه کز نقره و زر درید. نظامی (اقبالنامه ص 266). - ، غلام و کنیز - گران خرید، قیمت جنسی که بیش از قیمت بازار خریده شده باشد
مقابل فروش. شری. شراء. ابتیاع. عمل خریدن. بیع. (یادداشت بخط مؤلف) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت. فردوسی. - ارزان خرید، به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن. - بازخرید، جنس فروخته شده که دوباره بخرند. - ، امروزه اصطلاحی است درباره کسانی که سابقۀ خدمت خود را در یکی از مؤسسات می فروشند. - پیش خرید، خرید جنسی قبل از وقت عرضۀ آن. - خرید و فروخت، بیع و شراء: ز داد و دهش وز خرید و فروخت تو گفتی همه شارسان برفروخت. فردوسی. - خرید و فروش، بیع و شراء. خرید و فروخت. - درم خرید، شیئی که در بهایش درم رفته است. زرخرید. - زرخرید، چیزی را که با زر خریده باشند. کنایه از مطیع و منقاد است چه بنده و عبد را با زر می خریدند. و این زرخریدان بایستی منقاد و مطیع اربابان خود باشند از اینجاست که در وقت مبالغت در مطیع بودن، کسی به دیگری می گویند: ’زرخریدت هستم’ یعنی در نهایت اطاعت تو هستم و هیچگونه رأیی و اراده ای از خود ندارم: هوسهای این نقرۀ زرخرید بسا کیسه کز نقره و زر درید. نظامی (اقبالنامه ص 266). - ، غلام و کنیز - گران خرید، قیمت جنسی که بیش از قیمت بازار خریده شده باشد
معرب ترید. (بحر الجواهر). تریت. تلیت. (عامیانه). ابورزین. اشکنه. نان شکسته در کاسه. یخنی. اثردان. مثرود. ثریده. ثرده. و آن غالباً از گوشت باشد، نوعی از طعام که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند. (از بحر الجواهر و لطائف) (غیاث اللغه) : رسول گفت چون بمدینه آمدم عمر را دیدم که در مسجد نشسته بود و طعام همی داد و عمر هر روزشتری بکشتی بآب و نمک بپختی و درویشان و غریبان را بدادی و کاسه های ثرید بر خوان نهادی و آن طعام بدادی پس بخانه شدی و طعام خوردی. (ترجمه طبری بلعمی). چو بنهاد آن تل سوسن به پیش من چنان بودم که پیش گرسنه بنهی ثرید چرب بهنانه. حکاک. نه قدید و نه ثرید و نه عدس آنچه خوردی آن بگو تنها و بس. مولوی. او پس از تو زاد و از تو بگذرید تو چنان خشکی ز سودای ثرید. مولوی. ، کفی که بالای خمر پدید آید. ج، ثرائد
معرب ترید. (بحر الجواهر). تریت. تلیت. (عامیانه). ابورزین. اشکنه. نان شکسته در کاسه. یخنی. اُثردان. مثرود. ثریده. ثُردَه. و آن غالباً از گوشت باشد، نوعی از طعام که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند. (از بحر الجواهر و لطائف) (غیاث اللغه) : رسول گفت چون بمدینه آمدم عمر را دیدم که در مسجد نشسته بود و طعام همی داد و عمر هر روزشتری بکشتی بآب و نمک بپختی و درویشان و غریبان را بدادی و کاسه های ثرید بر خوان نهادی و آن طعام بدادی پس بخانه شدی و طعام خوردی. (ترجمه طبری بلعمی). چو بنهاد آن تل سوسن به پیش من چنان بودم که پیش گرسنه بنهی ثرید چرب بهنانه. حکاک. نه قدید و نه ثرید و نه عدس آنچه خوردی آن بگو تنها و بس. مولوی. او پس از تو زاد و از تو بگذرید تو چنان خشکی ز سودای ثرید. مولوی. ، کفی که بالای خمر پدید آید. ج، ثرائد
دور، تنها. (منتهی الارب). فرید. وحید. منفرد. ج، حرداء، حراد، ماهی قدیدکرده. (منتهی الارب) ، کوکب حرید، معتزل منفرد از کواکب، حی حرید، قبیلۀ منفرد از دیگر قبائل از باب عزت یا قلت. (منتهی الارب)
دور، تنها. (منتهی الارب). فرید. وحید. منفرد. ج، حُرَداء، حِراد، ماهی قدیدکرده. (منتهی الارب) ، کوکب حرید، معتزل منفرد از کواکب، حی حرید، قبیلۀ منفرد از دیگر قبائل از باب عزت یا قلت. (منتهی الارب)
خرید در خواب خوب است اما باید دید چه می خرید اما فروش خوب نیست. معبران کلا نوشته اند خرید و فروش و معامله در خواب خوب نیست لیکن درست نیست که خرید خوب نباشد. برای فروش در علم تعبیر دلایلی هست که برای خرید نیست. پس خرید به نظر من خوب است اما فروش خوب نیست فقط باید مشخص شود که چه می خرید و در برابر چه متاعی پول می پردازید یا معاوضه جنسی می کنید. نوشته اند معامله همراه فروش غم و اندوه است و زیان و نشان آنست که کار بیننده خواب آشفته و شوریده می شود چه کلا دادن جنس در مقابل گرفتن پول که کثیف است نیکو شناخته نشده اما دادن پول در مقابل گرفتن جنس خوب است خریدن اشیا شکننده و ضایع شدنی در خواب اتلاف مال تعبیر شده مثل خرید شیشه، سفال، کاسه و کوزه چینی و گلی یا میوه ها و سبزی هایی که ماندنی نیستند و دیر نمانده ضایع و فاسد می شوند و تعفن و گند بوجود می آورند که البته همه اینها در خواب خوب نیستند. خریدن این چیزها در خواب گوینده بی اعتباری و بی بهائی کارهایی است که در آینده نزدیک انجام می دهید اما خرید چیزهایی مثل ملک، خانه و فرش خوب است منتها هر یک تعبیر خاصی دارند که اگر بخواهم بنویسم طولانی می شود.
خرید در خواب خوب است اما باید دید چه می خرید اما فروش خوب نیست. معبران کلا نوشته اند خرید و فروش و معامله در خواب خوب نیست لیکن درست نیست که خرید خوب نباشد. برای فروش در علم تعبیر دلایلی هست که برای خرید نیست. پس خرید به نظر من خوب است اما فروش خوب نیست فقط باید مشخص شود که چه می خرید و در برابر چه متاعی پول می پردازید یا معاوضه جنسی می کنید. نوشته اند معامله همراه فروش غم و اندوه است و زیان و نشان آنست که کار بیننده خواب آشفته و شوریده می شود چه کلا دادن جنس در مقابل گرفتن پول که کثیف است نیکو شناخته نشده اما دادن پول در مقابل گرفتن جنس خوب است خریدن اشیا شکننده و ضایع شدنی در خواب اتلاف مال تعبیر شده مثل خرید شیشه، سفال، کاسه و کوزه چینی و گلی یا میوه ها و سبزی هایی که ماندنی نیستند و دیر نمانده ضایع و فاسد می شوند و تعفن و گند بوجود می آورند که البته همه اینها در خواب خوب نیستند. خریدن این چیزها در خواب گوینده بی اعتباری و بی بهائی کارهایی است که در آینده نزدیک انجام می دهید اما خرید چیزهایی مثل ملک، خانه و فرش خوب است منتها هر یک تعبیر خاصی دارند که اگر بخواهم بنویسم طولانی می شود.