جدول جو
جدول جو

معنی ریختگی - جستجوی لغت در جدول جو

ریختگی
ریزش، ریخته بودن، حالت و چگونگی هر چیز ریخته شده
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
فرهنگ فارسی عمید
ریختگی
(تَ/ تِ)
ریزش و سفک. (ناظم الاطباء). ریزش. (فرهنگ فارسی معین) ... برد و حال نیک نشان دهد (برآمدن نفث به یکبار) یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چیز روان شدۀ در قالب ریخته. (از ناظم الاطباء)، در قالب قرار گرفتن فلز. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ریختگی
ریزش، در قالب قرار دادن فلز
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
ریختگی
((رِ تِ))
ریزش، در قالب قرار گرفتن فلز
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
حالت و چگونگی پیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوختگی
تصویر سوختگی
حالت سوخته شدن یا سوخته بودن، در پزشکی آسیب بافت پوست ناشی مواد سوختنی و برحسب وسعت و عمق سوختگی به سه درجه تقسیم می شود که درجۀ سوم شدیدترین و خطرناکترین آن است و عفونت و مرگ را به همراه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهیختگی
تصویر فرهیختگی
فرهیخته بودن، حالت فرهیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیختگی
تصویر آمیختگی
اختلاط، امتزاج، معاشرت، الفت، خلطه، آمیزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریختنی
تصویر ریختنی
پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت
هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهختگی
تصویر فرهختگی
فرهیختگی، فرهیخته بودن، حالت فرهیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلختگی
تصویر شلختگی
شلخته بودن، وضع و حالت شلخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چیز جعلی و مصنوعی، آمادگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ / تِ)
عمل گریخته. رجوع به گریختن و گریخته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
حالت و چگونگی پیخته
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاشیدنی. و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. (ناظم الاطباء).
- دورریختنی، هر چیز بیکار و بیفایده. (ناظم الاطباء).
، نثار خواه گل باشد و یا زر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از نثار باشد. (انجمن آرا) :
وز مژه در پای شه ارجمند
ریختنی های گهر می فکند.
امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ گَ)
ریخته گری. رجوع به ریخته گری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
عاشقی دلباختگی، آشفتگی، حیرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوختگی
تصویر سوختگی
حالت سوخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروختگی
تصویر فروختگی
افروختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیختگی
تصویر فرهیختگی
ادب آموختگی مودبی، علم آموختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهختگی
تصویر فرهختگی
فرهیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلختگی
تصویر شلختگی
کاهل و لا ابالی بودن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفتگی
تصویر فریفتگی
گول خوردنی، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیختنی
تصویر پیختنی
در خور پیختن لایق پیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردختگی
تصویر پردختگی
فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چگونگی و کیفیت ساخته، ساخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیختگی
تصویر آمیختگی
در خور آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویختگی
تصویر آویختگی
کیفیت و حالت آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
حالت و کیفیت پیخته
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد، آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریختگی
تصویر آبریختگی
آبروریزی افتضاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیختگی
تصویر پیختگی
((تِ))
پیخته بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیفتگی
تصویر شیفتگی
جلب توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریختار
تصویر ریختار
فرمول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
مصنوعی، تقلبی، کذایی، جعلی
فرهنگ واژه فارسی سره