جدول جو
جدول جو

معنی رگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

رگیدن
(لَبْ بَ زَ دَ)
آهسته آهسته از روی قهر و غضب با خود سخن گفتن. (برهان). رجوع به رگ و ژکیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکیدن
تصویر رکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن، برای مثال به ار در خم می فروشی خزم / چو می جامه ای را به خون می رزم (نظامی۶ - ۱۱۶۶)، برآن کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه ها در سکاهن رزم (نظامی۵ - ۷۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن، نفس تند زدن از تند رفتن یا برداشتن بار سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
وارد شدن به مقصد مورد نظر
واصل شدن، متصل شدن به چیزی، پیوستن به چیزی مثلاً دستش به بالای طاقچه نمی رسید،
وقت داشتن برای انجام کاری، فرصت داشتن مثلاً نمی رسم کارها را تمام کنم،
پخته شدن میوه، کامل شدن نمو میوه
دست یافتن به چیزی، به دست آوردن
کنایه از پیوستن دو نفر به یکدیگر، ازدواج کردن،
تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی مثلاً بوی نان تازه به مشامم رسید،
فرارسیدن زمان چیزی مثلاً بهار رسید
منتهی شدن، منجر شدن
تمام شدن، پایان یافتن، برای مثال جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲ - ۴۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربیدن
تصویر ربیدن
لهجه در ربودن و گرفتن و تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیدن
تصویر رجیدن
رنگ کردن، لکه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
رنگ کردن، رنگرزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
نجات یافتن، آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریدن
تصویر گریدن
خراشیدن، میل کردن، گشت سیر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
((رَ دَ))
آزاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
((رَ دَ))
تند نفس کشیدن به سبب حمل باری سنگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
((رَ دَ))
رنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
((رَ دَ))
ترسیدن و گریختن، نفرت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
((رَ دَ))
آمدن، وارد شدن، پیوند، تلاقی، پخته شدن میوه، کامل شدن، بالغ شدن، مواظبت کردن، اثر کردن، تأثیر گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
Arrive, Reach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arriver, atteindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
llegar, alcanzar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
להגיע , להגיע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
tiba, mencapai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
पहुँचना , पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arriveren, bereiken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
chegar, alcançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
arrivare, raggiungere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
到达
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
przybywać, osiągać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибувати , досягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
ankommen, erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
прибывать , достигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
到着する , 到達する
دیکشنری فارسی به ژاپنی