- رکوع
- منحنی شدن از پیری، پشت خم دادن، خم شدن در نماز بطوری که دستها به سر زانو برسد
معنی رکوع - جستجوی لغت در جدول جو
- رکوع
- خم شدن در نماز به طوری که کف دست ها به سر زانو برسد، خم شدن، سرفرود آوردن، پشت خم کردن برای تواضع
- رکوع ((رُ))
- خم شدن، پشت خم کردن در نماز به نحوی که پشت وی افقی و محاذی زمین و کف دست روی سر زانو قرار گیرد، فروتنی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع ربع، سرای ها
باز آمدن و برگشتن، توجه کردن، بچیزی دیگر نگریستن و توجه کردن
پارچه کهنه، پاره که بر جامه زنند جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
تند (سریع)
راست ایستادن ترازو، آرمیدن و بر جای بودن، آسودن، آرام شدن، ایستادن باد یا آب
میل کردی بسوی کسی و یار گردیدن و آرام گرفتن
سوار شدن، برنشستن
کهنه، پاره
آبخوری چرمی، دولک دول کوچک، بنک جوش (بنک قهوه)، کشتی، آوند شیره کشی مشک خرد نیمه مشک، کوزه آبخوری جمع رکاء رکوات
آرمیدن آرامش یافتن، اوستامیدن (اطمینان کردن)، گراییدن آسودن آسایش یافتن، آرام گرفتن آرام یافتن
برگشتن گونه، پژمریدن، کاهیدن، لاغر شدن، بازی کردن
آرام گرفتن، ساکن شدن، برجای بودن، ایستادن مثل ایستادن آب یا باد، بازایستادن
بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت، در فقه بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید، در ادبیات در فن بدیع بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص، برای مثال عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه ی یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری - ۴۲۵) ، در علم نجوم حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج
مشک کوچک، ظرف چرمی کوچک برای آب خوردن
سوار شدن، برنشستن، سواری، جمع راکب، راکب
متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی، آرام گرفتن، آرام یافتن
رکو، پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
ناکس لفتره
Stagnation
застой
Stagnation
застій
stagnacja
estagnação
stagnazione
estancamiento