معنی رکون - فرهنگ فارسی معین
معنی رکون
- رکون((رُ))
- آسودن، آرام یافتن، به سوی کسی یا چیزی متمایل شدن
تصویر رکون
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با رکون
رکون
- رکون
- آرمیدن آرامش یافتن، اوستامیدن (اطمینان کردن)، گراییدن آسودن آسایش یافتن، آرام گرفتن آرام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
رکون
- رکون
- متمایل شدن به سوی کسی یا چیزی، آرام گرفتن، آرام یافتن
فرهنگ فارسی عمید
ارکون
- ارکون
- یونانی تازی گشته فرمانروا، پیشوا، بزرگ ده رئیس و مهتر و قاضی بزرگ، مطلق نصرانی و مسیحی ارکاون ارکووء ن ارکئون
فرهنگ لغت هوشیار
ربون
- ربون
- پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
رکوک
- رکوک
- پارچه کهنه، پاره که بر جامه زنند جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
رکوع
- رکوع
- منحنی شدن از پیری، پشت خم دادن، خم شدن در نماز بطوری که دستها به سر زانو برسد
فرهنگ لغت هوشیار