روییدن کنانیدن. سبب روییدن شدن. (ناظم الاطباء). نمو دادن تخم یا دانۀ کاشته شده و مانند آن. رشد دادن. (فرهنگ فارسی معین) : کشت امید چون نرویاند گریه کو فتح باب هر ظفر است. خاقانی. ، پیدا نمودن، برانگیختن و تحریک نمودن. (ناظم الاطباء)
روییدن کنانیدن. سبب روییدن شدن. (ناظم الاطباء). نمو دادن تخم یا دانۀ کاشته شده و مانند آن. رشد دادن. (فرهنگ فارسی معین) : کشت امید چون نرویاند گریه کو فتح باب هر ظفر است. خاقانی. ، پیدا نمودن، برانگیختن و تحریک نمودن. (ناظم الاطباء)
راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن: آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به روانیدن شود
راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن: آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به روانیدن شود
جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن، مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف، تعیین کردن پشتوانه در بانک
جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن، مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف، تعیین کردن پشتوانه در بانک