جدول جو
جدول جو

معنی رؤش - جستجوی لغت در جدول جو

رؤش
(رَ ئو)
مرد صاحب گوش بسیارموی. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه) ، مردی که موی چهره اش بسیار باشد. (از معجم متن اللغه) ، شتری که گوش بسیارموی داشته باشد. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، مرد ضعیف. (ازمعجم متن اللغه). مرد سست پشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روش
تصویر روش
طرز انجام دادن کاری، شیوه، حرکت کردن، رفتن، در تصوف سلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روش
تصویر روش
مخفّف واژه روشن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویش
تصویر رویش
عمل روییدن، نمو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روکش
تصویر روکش
چیزی که برای زیبایی یا محافظت روی چیزی می کشند مثلاً روکش دندان، پوشش پلاستیکی یا کاغذی جلد کتاب
فرهنگ فارسی عمید
(رُءْبْ)
موضعی است در نزدیکی سمنجان از نواحی بلخ. (از معجم البلدان). روب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
دنیا و عالم و دهر. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، حریف و مقابل. (آنندراج) (از غیاث اللغات) :
به هر داغی که لاله ماند روکش
نهاد از مردمک نعلی بر آتش.
زلالی خوانساری (از آنندراج).
، چیزی که قماش را در آن نگاه دارندچنانچه پارچۀ خوب را در پارچۀ دیگر پیچند و آنرا در عرف هند بیهن خوانند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ورقه ای از طلا یا متال که روی دندان کشند، پوشش یا جامه یا ورقه ای که روی چیزی کشند چنانکه نجاران بر روی میز یا در و غیره. فورمیکارا. (از یادداشت بخط مؤلف) ، کاغذ یا پارچه ای که بدان چیزی را بپوشانند. (فرهنگ فارسی معین).
- روکش کردن، ورقه ای از چوب گردو یا چوب دیگر را بر چوبی از جنس پست کشیدن. پوشانیدن نجار روی در و میز و غیره را با ورقه ای از چوب گرانبهاتر. (از یادداشت بخط مؤلف).
- ، زیردست یا خردی را به بی ادبی نسبت به بالادست و بزرگی وادار کردن. کسی را به برابری و مقاومت کسی داشتن. (یادداشت بخط مؤلف).
، آنچه که ظاهر آن با باطن یکی نباشد. (فرهنگ فارسی معین). هر چیزی که ظاهر آن با باطنش یکی نباشد و مختلف بود. (از برهان) (ناظم الاطباء). نوعی از زر قلب. (آنندراج) ، چادر و نقاب:
دل شد اسیر زلف تو بر رو مکش نقاب
سودا بهم رسیده به روکش چه احتیاج.
تائب تفرشی (از آنندراج).
، شرمنده کننده. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنه آن 110 تن. آب از نهر شل بت هراز. محصول آنجا برنج و نیشکر و غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رانش. در تداول عامه، اسهال. اسم از رفتن به معنی اطلاق و اسهال. (یادداشت مؤلف). پیچا. و رجوع به رانش شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رواج. (فرهنگ شعوری) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) :
چو ارباب صنعت که ماهر شوند
همی بایدش کار خود را رواش.
؟ (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَطْطُ)
رؤوب. روب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به روب شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عمل روییدن. نمو. (فرهنگ فارسی معین) (لغات فرهنگستان). رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 162 و 166 و 172 شود
لغت نامه دهخدا
(رُءْدْ)
زن جوان نیکو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رأد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود، بن ریش. (منتهی الارب). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود، سهولت و رفق. گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ ئن)
جمع واژۀ رؤیا. (منتهی الارب). رجوع به رؤیا شود
لغت نامه دهخدا
(رُ ئی ی)
نیک منظر، دیدار نیک. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُءْیْ)
نیک تاریکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ ئو)
جمع واژۀ رأس. رجوع به رأس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روکش
تصویر روکش
پوشش یا جامه یا ورقه که روی چیزی کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویش
تصویر رویش
عمل روییدن نمو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روش
تصویر روش
طرز، طریقه، قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روکش
تصویر روکش
((کِ یا کَ))
کاغذ یا پارچه ای که با آن چیزی را بپوشانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویش
تصویر رویش
((یِ))
روییدن، نمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روش
تصویر روش
((رُ))
روشنایی، روشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روش
تصویر روش
((رَ وِ))
عمل رفتن، خرامش، معبر، طرز، رسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویش
تصویر رویش
رشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روکش
تصویر روکش
غلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
بالش، رشد، روییدن، نشو، نما، نمو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از روش
تصویر روش
Method
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل، پوسته و لعاب روی چیزها، روانداز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از روش
تصویر روش
метод
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روش
تصویر روش
Methode
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روش
تصویر روش
метод
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روش
تصویر روش
metoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روش
تصویر روش
方法
دیکشنری فارسی به چینی