معنی رودر - جستجوی لغت در جدول جو

رودر

لغت نامه دهخدا

نودر

تازه پیداشده

فرهنگ فارسی عمید

هودر

هر چیز زشت و زبون، زشت رو و بدخو

فرهنگ فارسی عمید

اودر

عم، برادر پدر

فرهنگ فارسی عمید

رودک

گورکن، آنکه پیشه اش کندن گور و به خاک سپردن مردگان است، در علم زیست شناسی پستانداری با بدن پهن و سنگین، پنجه های قوی و تیز، پوزۀ باریک و موهای خاکستری که در زیر زمین دالان هایی برای پنهان شدن حفر می کند و شب ها برای شکار بیرون می آید، رودک

گورکن، آنکه پیشه اش کندن گور و به خاک سپردن مردگان است، در علم زیست شناسی پستانداری با بدن پهن و سنگین، پنجه های قوی و تیز، پوزۀ باریک و موهای خاکستری که در زیر زمین دالان هایی برای پنهان شدن حفر می کند و شب ها برای شکار بیرون می آید، رودَک

فرهنگ فارسی عمید

جودر

گیاهی با دانه های ریز و باریک که در میان کشتزار جو می روید

فرهنگ فارسی عمید

روده

قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود
مرغ سر بریده و پر کنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند، روذق
درخت برگ ریخته
رودۀ باریک: رودۀ کوچک، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی متر است
رودۀ بزرگ: رودۀ فراخ، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون و راست روده است. قطر آن ۷ سانتی متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می شود
رودۀ صائم: در علم زیست شناسی قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است
رودۀ کور: رودۀ اعور، در علم زیست شناسی قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد

قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود
مرغ سر بریده و پَر کَنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند، روذق
درخت برگ ریخته
رودۀ باریک: رودۀ کوچک، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی متر است
رودۀ بزرگ: رودۀ فراخ، در علم زیست شناسی از قسمت های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون و راست روده است. قطر آن ۷ سانتی متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می شود
رودۀ صائم: در علم زیست شناسی قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است
رودۀ کور: رودۀ اعور، در علم زیست شناسی قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد

فرهنگ فارسی عمید

رودگر

کسی که تارهای ساز و زه کمان درست می کند، زهتاب

فرهنگ فارسی عمید

پودر

آنچه خرد شده و به صورت گرد درآمده باشد

فرهنگ فارسی عمید

رودل

امتلای معده، پری معده، یبوست مزاج، اختلال دستگاه گوارش که احتیاج به خوردن مسهل پیدا شود

فرهنگ فارسی عمید

روبر

آنچه از روی آن چیزی را برش می دهند، الگو، پارچه یا لباسی که از روی الگو بریده شده باشد

فرهنگ فارسی عمید

رودره

(دَرْ رَ)

دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف از شهرستان بیرجند واقع در 50هزارگزی باختر شوسف و8هزارگزی جنوب هشتوکان. منطقۀ کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 203 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

قرودر

(قَ)

دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 60000 گزی شمال خاور کامیاران و 9000 گزی شمال خاور امیرآباد. جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنه 318 تن. و آب آن از چشمه و محصولات آن غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

ارودر

فرانسوی فزسودن

فرهنگ لغت هوشیار

تودر

هرزه گساری

فرهنگ لغت هوشیار

روبر

الگو

فرهنگ لغت هوشیار

روده

لوله های درازی که شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است

فرهنگ لغت هوشیار

اودر

برادر پدر عم عمو

فرهنگ لغت هوشیار

رودن

گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود

فرهنگ لغت هوشیار

رودل

امتلا معده پری معده. توضیح: تنبلی و خستگی عضلات معده یا ضعف اعصاب معده که موجب کندکاری جدار عضلانی آن شود و بالنتیجه سبب دیر گذشتن غذا از معده گردد پری و انباشته بودن معده از پر خوری و بالنتیجه ضعف جدار آن با پری معده امتلا معده ثقل

فرهنگ لغت هوشیار

پودر

گرد وغبار، گرد سپیدی که زنان جای سپیدآب مصرف میکنند

فرهنگ لغت هوشیار

گودر

بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد

فرهنگ لغت هوشیار

شودر

چادر، لحاف

فرهنگ لغت هوشیار

رودک

پسرک

فرهنگ لغت هوشیار

رودگر

کسی که تارهای زه و کمان سازد زهتاب

فرهنگ لغت هوشیار

اودر

((اَ دَ))

برادر پدر، عمو

فرهنگ فارسی معین

پودر

گرد، آرد

فرهنگ فارسی معین

جودر

((جُ دَ))

گاو، بچه گاو وحشی، جوذر

فرهنگ فارسی معین

رودگر

((گَ))

زهتاب، سازنده تارهای ساز و زه کمان

فرهنگ فارسی معین

روده

((دِ))

لوله مانندی باریک و بلند از انتهای معده تا مقعد
یک روده راست نداشتن: کنایه از بسیار دروغگو بودن، هرگز یک کلمه راست نگفتن

فرهنگ فارسی معین

شودر

((شَ یا شُ دَ))

چادر، لحاف

فرهنگ فارسی معین

گودر

بچه گاو، گوساله، بچه گاو کوهی، بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آن راجدور یا جودره خوانند، نام مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن به غایب بدبو می باشد

فرهنگ فارسی معین

لودر

((لُ دِ))

ماشینی دارای بیل بزرگ و گود برای برداشتن موادی مثل برف یا خاک و ریختن آن ها در جای دیگر، خاک بردار (واژه فرهنگستان)

فرهنگ فارسی معین

هودر

((دَ))

هر چیز زشت و زبون

فرهنگ فارسی معین

رودل

((دِ))

اختلال دستگاه گوارش، پری معده

فرهنگ فارسی معین

معنی رودر - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما