جدول جو
جدول جو

معنی روباهی - جستجوی لغت در جدول جو

روباهی
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 92هزارگزی جنوب غربی بزمان و در کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، در جلگه واقع و گرمسیر است، سکنۀ آن 250 تن است که مذهب تسنن دارند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و خرما و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
روباهی
فریبندگی، حیله گری، (ناظم الاطباء)، مکاری، نیرنگ بازی:
ولی چون بخت روباهی نمودش
ز شیری و جهانگیری چه سودش !
نظامی،
و رجوع به روباهی کردن شود
لغت نامه دهخدا
روباهی
مانند روباه بودن، حیله گری
تصویری از روباهی
تصویر روباهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روحانی
تصویر روحانی
آنچه مربوط به روح و روان باشد
دانشمند و پیشوای دینی، فقیه
معنوی، دینی، مذهبی
دارای پارسایی و صفا، مربوط به عالم ملکوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روتاری
تصویر روتاری
گردنده، انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه هایی تاسیس کرد. در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تاسیس شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبهی
تصویر روزبهی
بهروزی، خوشبختی، سعادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روباه
تصویر روباه
پستانداری گوشت خوار از خانوادۀ سگ ها با گوش های بلند، پوزۀ دراز و موهای نرم
روباه ترکی: در علم زیست شناسی سیخول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبوسی
تصویر روبوسی
بوسیدن صورت یکدیگر برای آشتی، تجدید دیدار، اظهار محبت و مانند آن
روبوسی کردن: بوسه زدن بر روی کسی، بوسیدن رخسار یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبارو
تصویر روبارو
برابر هم، رو به رو، رویاروی، روی در روی، رو در رو، از مقابل
فرهنگ فارسی عمید
منسوب است به روبا که دهی است از دیههای دجیل بغداد، رجوع به روبا شود
لغت نامه دهخدا
ابوحامد طیب بن اسماعیل بن علی بن خلیفه بن حبیب بن طیب بن محمد بن ابراهیم روبائی حربی، از محدثان بود، وی به سال 524 ه، ق، متولد شد و به سال 600 درگذشت، از قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی قاضی المارستان و ابوالقاسم عبداﷲ بن احمد بن یوسف نجار روایت دارد، (از معجم البلدان)
ابوعبداﷲ محمد بن عمر بن خلیفهالعطار حربی روبائی، وی از ابوالمظفر هبهاﷲ بن احمد شبلی و ابوعلی احمد بن محمد رجبی و عبدالاول و عبدالرحمن بن زید الوراق استماع حدیث کرد و محمد بن ناصر حافظبه وی اجازۀ روایت حدیث داد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
روباز بودن، بی حجاب بودن، بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن، گستاخی، وقاحت، بیشرمی، و رجوع به رو و روباز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
حیله گری. مکاری. نیرنگ بازی:
بیمار روزگار هم از اهل روزگار
روی بهی ندید که جز روبهی ندید.
خاقانی.
، ترسویی. جبن. جبان بودن:
جور مکن که حاکمان جور کنند بر رهی
شیر که پای بند شد تن بدهد به روبهی.
نظامی.
ترسم این پیر گرگ روبه باز
گرگی و روبهی کند آغاز.
نظامی.
و رجوع به روباه و روباه بازی و روبهی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(روباه)
نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج). یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانوادۀ سگ. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود. ج، روباهها، روباهان. روبه اسم فارسی ثعلب است. (فهرست مخزن الادویه). حیوانی است که در کثرت حیله وری و زیرکی ضرب المثل و معروف، و در مشرق بسیار است و مرغان و حیوانات کوچک را شکار کند. این حیوان در میان باغها و خرابه ها و قبرستانها بسیار یافت می شود. (از قاموس کتاب مقدس). ثعلب. (دهار). تتفل. تفّل. دوبل. دیسم. روّاغ. سماسم. سمسم. ضوّاغ. عسلق. عقف. غشفل. وعوع. هجرس. هقلّس.هیطل. (منتهی الارب). ابوالنحیص. ابوالحصین. ابوالخبیص. ابوالنجم. ابوالوثاب. ابوعویل. ابونوفل. ابوحفص. ابوحنبص. ام رقاش. ام عوبل. (المرصع) :
شود بدخواه تو روباه بددل
چو شیرآسا تو بخرامی به میدان.
شهید.
گرسنه روباه شد تا آن درخت
هرگهی بانگی بجستی تند و سخت.
رودکی.
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او بر بمانده خیرخیر.
رودکی.
به شاه ددان کلته روباه گفت
که دانا زد این داستان در نهفت.
ابوشکور.
و از او از ناحیت تبت مشک بسیار خیزد و روباه سیاه... (حدود العالم).
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی.
ابوالعباس.
بلای من آمد همه دانش من
چو روباه را موی و طاوس را پر.
ابوالعلاء.
ز پویندگان هرکه مویش نکوست
بکشت و ز ایشان برآهیخت پوست
چوسنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمور است کش موی نرم.
فردوسی.
که روباه با شیر ناید براه
دلیری مکن جنگ ما را مخواه.
فردوسی.
شیر نر وقت هنر پیش تو روباه بود
زشت باشد که ترا گویم تو شیر نری.
فرخی.
به نامت ار بنگارند روبهی بر خاک
چو صید خواهی از او شیر گیرد آن روباه.
فرخی.
همیشه تا به شرف باز برتر ازگنجشک
چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه.
فرخی.
اگر عاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه.
(ویس ورامین).
بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان که محال است روباهان را با شیران چخیدن. (تاریخ بیهقی). روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند. (تاریخ بیهقی). (پوستین) روباه گرمتر از سمور بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
مردی از شاه و خدعه از بدخواه
حمله از شیر و حیله از روباه.
سنائی.
حمله با شیرمرد همراه است
حیله کار زن است و روباه است.
سنائی.
هر آن کسی که بود گاه غدرچون روباه
گمان مبر که بود گاه قدر چون ضیغم.
عبدالواسع جبلی.
ز آب آن میوه که روباه خورد
آب کون سگ دیوانه مخور.
خاقانی.
پیش او حمله های شیر فلک
راست چون حیله های روباه است.
ظهیر فاریابی.
در پیش حملۀ تو کجا ایستد عدو
روباه را چه طاقت زور غضنفر است.
ظهیر فاریابی.
روباه را چه صید میسر شود همی
در بیشه ای که شیر ژیان در کمین بود.
رفیع لنبانی.
روباه به در خانه خویش چندان قوت دارد که شیر به در خانه کسان ندارد. (مرزبان نامه)، بمجاز، ضعیف و ناتوان و ترسنده:
کنون دشت روباه بینم همی
سر از رزم کوتاه بینم همی.
فردوسی.
- روباه به گردون گرفتن، با شکیبایی بسیار کاری صعب انجام دادن: و گفته اند که اتابک ایلدگز روباه به گردون گیرد یعنی او را مایۀ اصطبار بسیار است. (تاریخ سلاجقۀ کرمان).
- روباه را در تله داشتن، یعنی شخص محیل را به دام خود کشیدن. (از آنندراج).
- شیخ روباه، در تداول عامه، شیخ مکار و مزور و حیله گرو ریاکار.
- امثال:
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دنبم، یعنی این گواه مغرض و در امرذینفع است. نظیر: دم روبه گواه روباه است. رجوع به امثال و حکم شود.
روباه به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست، یعنی بر مشکلی که قادر به حل و رفع آن نبود مشکلی تازه افزود. نظیر: موش به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست.رجوع به امثال و حکم شود.
روباه تا ته چاه است کرباس خیر می کند، یعنی در زمان گرفتاری و ناتوانی و بینوایی وعده های خوش و شیرین می دهد. به هنگام پیری و پایان عمر زهد و عبادت پیشه کرده است. رجوع به مثل ’الاّن قد ندمت و ماینفع الندم’ در امثال و حکم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
کنایه از مکر و حیله کردن بود. (انجمن آرا). کنایه از مکر و حیله ورزیدن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به روباه بازی کردن و روباهی شود
لغت نامه دهخدا
ولنگاری ولگردی عمل و فعل اوباش الواطی هرزگی فسق و فجور اشتغال بلهو و لعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
منسوب به روح، آنچه از مقوله روح و جان باشد، پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبالشی
تصویر روبالشی
پارچه ای که روی بالش کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روباهی کردن
تصویر روباهی کردن
حیله گری مکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
((رُ))
پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبالشی
تصویر روبالشی
((لِ))
پارچه دوخته شده مانند کیسه که بالش را در آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
جانوری است پستاندار و گوشت خوار با دمی بزرگ و پرمو به رنگ های سیاه، زرد و یا سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
ایرمان، دین یار، مغمرد، وخشی، مینوی، کاتوزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روسازی
تصویر روسازی
جعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویایی
تصویر رویایی
مواجهه
فرهنگ واژه فارسی سره
روباه درخواب مردی مکار، غدّار نابکار و فریبنده بود یا زن و کنیزک دروغگو بود از خویشان او. اگر بیند که با روباه در جنگ و نبرد بود، دلیل کند که خویشان او با او خصومت کنند. اگر بیند روباه راهی جست، دلیل که از پریان ترسیده گردد. اگر بیند با روباه بازی می کرد یا خواست او را برانگیزاند، دلیل که زنی او دوست دارد، ولیکن دوستی او ضعیف است. محمد بن سیرین
اگر بیند روباهی را شانه همی کرد، دلیل که کسی با وی حیله سازد و او را بفریبد. اگر بیند روباهی در پیش او چاپلوسی می کرد، دلیل که غریبی با وی مکر و حیله کند و پوست روباه به خواب دیدن، مال است که به دست آورد و شیر روباه در خواب، دروغگو بود. اگر بیند که روباهی یافت یا بگرفت یا کسی بدو داد، دلیل که زنی فریبنده و دروغگو به زنی بخواهد، یا با زنی این چنین او صحبت افتد. اگر بیند روباهی درخانه او درآمد و قرارگرفت، دلیل کند که زن خواهد و آن زن او را دوستدار است. اگر بیند که روباه از وی بگریخت، دلیل که وام دار از وی بگریزد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
Embroilment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روسایی
تصویر روسایی
Chieftainship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
Spiritual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوراهی
تصویر دوراهی
запутанность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
духовный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روسایی
تصویر روسایی
вождизм
دیکشنری فارسی به روسی