جدول جو
جدول جو

معنی روایه - جستجوی لغت در جدول جو

روایه
باز گفت باز گفتن، آبکشیدن آب بردن
تصویری از روایه
تصویر روایه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روایی
تصویر روایی
جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایش
تصویر روایش
توجیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روانه
تصویر روانه
اجرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رواگه
تصویر رواگه
شایعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایت
تصویر روایت
باز گفت، داستان، گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوایه
تصویر دوایه
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کننده سخن و خبر از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعایه
تصویر رعایه
شکوهش پاسداشت، چریدن، چراندن، نگاهداشت، نواخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روپیه
تصویر روپیه
واحد پول پاکستان و هندوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایی
تصویر روایی
رونق داشتن، رواج بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایع
تصویر روایع
جمع رائعه (رایعه) شگفتها، زیباها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایح
تصویر روایح
بوها، جمع رایحه (رائحه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایت
تصویر روایت
نقل و سخن و یا خبر از کسی، نقل کردن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایا
تصویر روایا
روایت کننده (راوی)، توضیح:) ه (در راویه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواوه
تصویر رواوه
ابر ابر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانه
تصویر روانه
جاری، راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحیه
تصویر روحیه
مجموعه کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد
فرهنگ لغت هوشیار
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواغه
تصویر رواغه
کشتیگاه میدان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواحه
تصویر رواحه
شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواچه
تصویر رواچه
نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومیه
تصویر رومیه
مونث رومی زن اهل روم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوایه
تصویر حوایه
گرد آوردن، فراگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روپیه
تصویر روپیه
واحد پول پاکستان و هند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روانه
تصویر روانه
در حال رفتن، رونده، جاری
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایی
تصویر روایی
روا شدن، روا بودن، رواج، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواوه
تصویر رواوه
رباب، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه می نواخته اند، رواوه، ابر سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راویه
تصویر راویه
نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، راوی
مشک یا دلو بزرگ آبکشی
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایح
تصویر روایح
رایحه ها، نسیمها یا بوهایی که به مشام می رسد، بوها، بوی ها، بوهای بد یا بوی خوش، جمع واژۀ رایحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایت
تصویر روایت
نقل کردن خبر، حدیث یا سخن از کسی، بازگو کردن سخن کسی، حدیث، خبر، حکایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایع
تصویر روایع
رایعه ها، رایع ها، شگفت آورها، زیادها، پربرکت ها، جمع واژۀ رایعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوایه
تصویر غوایه
گمراهی، گمراه گشتن، گمراه کردن، نومیدی، نومید گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوایه
تصویر هوایه
شیدایی دوستداری
فرهنگ لغت هوشیار