- روایه
- باز گفت باز گفتن، آبکشیدن آب بردن
معنی روایه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جریان
توجیه
شایعه
باز گفت، داستان، گفتار
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
نقل کننده سخن و خبر از کسی
شکوهش پاسداشت، چریدن، چراندن، نگاهداشت، نواخت
واحد پول پاکستان و هندوستان
رونق داشتن، رواج بازار
جمع رائعه (رایعه) شگفتها، زیباها
بوها، جمع رایحه (رائحه)
نقل و سخن و یا خبر از کسی، نقل کردن سخن
روایت کننده (راوی)، توضیح:) ه (در راویه برای مبالغه است
ابر ابر سفید
جاری، راهی
مجموعه کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
کشتیگاه میدان کشتی
شادی
نوعی از انگور
مونث رومی زن اهل روم
گرد آوردن، فراگرفتن
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
واحد پول پاکستان و هند
در حال رفتن، رونده، جاری
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
روانه شدن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه گشتن: روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه شدن
روانه کردن: روانه ساختن، روان کردن، راهی کردن، گسیل کردن، فرستادن
روا شدن، روا بودن، رواج، رونق
رباب، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر و در قدیم دارای دو سیم بوده و آن را با کشیدن کمانه یا آرشه می نواخته اند، رواوه، ابر سفید
نقل کنندۀ سخن و خبر از کسی، راوی
مشک یا دلو بزرگ آبکشی
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، جراب
مشک یا دلو بزرگ آبکشی
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، جراب
رایحه ها، نسیمها یا بوهایی که به مشام می رسد، بوها، بوی ها، بوهای بد یا بوی خوش، جمع واژۀ رایحه
نقل کردن خبر، حدیث یا سخن از کسی، بازگو کردن سخن کسی، حدیث، خبر، حکایت
رایعه ها، رایع ها، شگفت آورها، زیادها، پربرکت ها، جمع واژۀ رایعه
گمراهی، گمراه گشتن، گمراه کردن، نومیدی، نومید گشتن
شیدایی دوستداری