جدول جو
جدول جو

معنی رهما - جستجوی لغت در جدول جو

رهما
(رَ)
رمز است رحمهمااﷲ را. (یادداشت مؤلف). رجوع به مقیاس الهدایه ص 203 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روما
تصویر روما
(دخترانه و پسرانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راما
تصویر راما
(پسرانه)
یکی از تجلیات وشنو در اساطیر هندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دهما
تصویر دهما
(دخترانه)
پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریما
تصویر ریما
(دخترانه)
اسم مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رهام
تصویر رهام
(پسرانه)
نام پسر گودرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز پهلوان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دهما
تصویر دهما
ادهم، عدد بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
راهنما، آنکه راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ هََ)
نوعی از رفتار شتر که در آن تمایل باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بْرَ / بَ رَ)
در سنسکریت به معنی ذات واجب الوجود، و قادر مطلق. خدای بزرگ هندوان باستان. او مظهر آفریدگار جهان و خدایان و قادر مطلق است. وی با ویشنو (محافظ) و شیوا (مخرب) تثلیثی را تشکیل میدهد. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع از ملل و نحل، رشید یاسمی). برهما رابصورت انسانی مجسم می کنند که دارای چهار سر و چهار دست است و در دستهای خود یک کوزه، یک تسبیح، یک قاشق مقدس و نسخه ای از ودا را نگاه داشته است. وی مصنف وداها و قانونگذار هند است و پرستش او قدیمترین آیین پرستش در این کشور می باشد. (دایره المعارف فارسی) ، تربیت کردن و آموختن. (ناظم الاطباء). و رجوع به برهختن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربما
تصویر ربما
چه بسا
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که بعد از زائیدن به بیماری رحم مبتلا شود، جمع رحیم، بخشایندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسما
تصویر رسما
از روی قاعده و ترتیب و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
راهنما، رهبر، ره نماینده، هادی، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهما
تصویر فهما
با فهم دانا، جمع فهما (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهما
تصویر برهما
((بَ رَ))
خدای متعال هندوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
((رَ نَ یا نِ یا نُ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، راهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
هادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسما
تصویر رسما
Officially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسما
تصویر رسما
officiellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رسما
تصویر رسما
공식적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رسما
تصویر رسما
公式に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رسما
تصویر رسما
באופן רשמי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رسما
تصویر رسما
secara resmi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رسما
تصویر رسما
आधिकारिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رسما
تصویر رسما
officieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رسما
تصویر رسما
oficjalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسما
تصویر رسما
oficialmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رسما
تصویر رسما
ufficialmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رسما
تصویر رسما
oficialmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسما
تصویر رسما
官方地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسما
تصویر رسما
офіційно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسما
تصویر رسما
offiziell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسما
تصویر رسما
официально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسما
تصویر رسما
resmi olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی