جدول جو
جدول جو

معنی رهشوشه - جستجوی لغت در جدول جو

رهشوشه
(رُ شَ)
کرم، حیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رهشه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روپوشه
تصویر روپوشه
روپوش، روبنده، چادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره توشه
تصویر ره توشه
خوراکی که مسافر در سفر با خود بردارد، آذوقۀ مسافر، توشۀ راه، راه توشه برای مثال نهادم عقل را ره توشه از می / ز شهر هستیش کردم روانه (حافظ - ۸۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشاشه
تصویر رشاشه
قطره های ریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفوشه
تصویر رفوشه
بازی، شوخی، مسخرگی، گناه، عصیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
روپوشه، روپوش، روبنده، چادر
فرهنگ فارسی عمید
(رُ شی یَ)
کرم، حیا. (از اقرب الموارد). رجوع به رهشوشه شود
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ وَکَ)
فروهشتگی و سستی بندهای اعضا در رفتن و مضطرب شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
تن نازک سرخ سپید نازپرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به رهراه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
شتر شیرناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رهیش شود
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ / شِ)
بر وزن و معنی ربوسه است که سرپوش و چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد، و آن در اصل روپوشه بوده که به کثرت استعمال ربوشه شده، و به فتح اول هم گفته اند. (برهان). سرپوش و روپوش. چادر و مقنعه و روپاک و مانند آن. هر چیز که سر و روی را بپوشاند. (ناظم الاطباء). مقنعه که زنان بر سر اندازند، و آنرا دامنی و ساماخچه و ساماکچه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 15). و رجوع به ربوسه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ شَ / شِ)
رشاشه. قطره های کوچک باران و باران ریزه. (ناظم الاطباء). چکیدگی و تراوش آب و ریزش و بارش قطره های باریک. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات) (آنندراج) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). قطره های کوچک باران ریزه باشد، و گویند عربی است. (برهان) : آب از دهن پریشان می بارید به هر کس که رشاشه ای از آن می رسید خوشدل و خندان بازمی گشت. (جهانگشای جوینی).
زهی ز خوان نوالت نوالۀ فردوس
زهی ز رشحۀ دستت رشاشۀعمان.
سلمان ساوجی.
، گلاب پاش. (لغت محلی شوشتر). گلابدان. گلاب زنه. گلاب زن. (یادداشت مؤلف) ، پردۀ چشم. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَدْ دُ)
نرمی. (منتهی الارب) : رشرشۀ چیزی، استرخا و نرمی آن، فرودآمدن به کسی که بترسند از وی. (از اقرب الموارد). توانستن تو به کسی که می ترسی او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ شَ)
رشرش. نان خشک نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به رشرش و رشراش رشراشه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ جَ)
لاغر و باریک گردیدن اندام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عشاشه. عشش. رجوع به عشاشه و عشش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام شهری است به هند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَهَْ وَ جَ)
خوشراهی اسب. (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار که رهواری باشد و معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از رفتار. (از اقرب الموارد). رجوع به رهواری شود
لغت نامه دهخدا
(رَهْ شَ / شِ)
توشه و آزوقۀ راه مسافر. (ناظم الاطباء). زاد مسافر:
ره آورد عدم ره توشۀ خاک
سرشت صافی آمد گوهر پاک.
نظامی.
سرشک و آه را ره توشه بسته
ز مروارید بر گل خوشه بسته.
نظامی.
برداشت بدو که خوردم این است
ره توشه و ره نوردم این است.
نظامی.
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی اش کردم روانه.
حافظ.
رجوع به راه توشه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
چنگکی که برای بیرون آوردن دلو از چاه به کار میرود. (دزی ج 2 ص 296)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شتر بسیارشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد جوانمرد باحیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ سَ)
نرم و سست گردیدن نان. (منتهی الارب). سست گردیدن. (تاج المصادر بیهقی). شکننده گردیدن نان. (از منتهی الارب) ، سست و ضعیف گردیدن مرد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ شَ)
سستی و فروهشتگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَشَ)
ارض مطشوشه، زمین باران نرم و ضعیف رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ ل)
آمیختن همدیگر را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روپوشه
تصویر روپوشه
روبنده چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره توشه
تصویر ره توشه
توشه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوشه
تصویر رفوشه
بازی و مسخرگی و ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوجه
تصویر رهوجه
پارسی تازی گشته رهوار
فرهنگ لغت هوشیار
هشاشه در فارسی شادمانی تازه رویی -1 شادمانی نمودن، شادمانی تازه رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
سرپوش زنان مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشاشه
تصویر رشاشه
چکیدگی، تراوش، ریزش، بارش قطره های کوچک باران ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوکه
تصویر رهوکه
فرو هشتگی سستی بندها، تا سگی (اضطراب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشاشه
تصویر هشاشه
((هَ ش))
شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روپوشه
تصویر روپوشه
((ش))
چادر، روبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوشه
تصویر ربوشه
((رُ ش))
سرپوش زنان، مقنعه
فرهنگ فارسی معین