آنکه به راهی می رود، رونده، راه رونده، در تصوف کنایه از سالک، زاهد، مرید، مسافر رهرو ازل: در تصوف کنایه از سالک، طالب حق رهرو آخرت: کنایه از کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد رهرو سحر: کنایه از زاهد شب زنده دار
آنکه به راهی می رود، رونده، راه رونده، در تصوف کنایه از سالک، زاهد، مرید، مسافر رهرو ازل: در تصوف کنایه از سالک، طالب حق رهرو آخرت: کنایه از کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد رهرو سحر: کنایه از زاهد شب زنده دار
در پارسی قدیم به معنی زنجیر است که به عربی سلسله گویند و در بیان مسئلۀ دور و تسلسل که اکنون معروف شده فارسیان روروه و کبیرده می گفته اند که به پارسی ترجمه این دو لفظ است. کبیرده به معنی گردش و دور است، و این دو لغت از کتب قدیم حکمای پارسی نوشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا)
در پارسی قدیم به معنی زنجیر است که به عربی سلسله گویند و در بیان مسئلۀ دور و تسلسل که اکنون معروف شده فارسیان روروه و کبیرده می گفته اند که به پارسی ترجمه این دو لفظ است. کبیرده به معنی گردش و دور است، و این دو لغت از کتب قدیم حکمای پارسی نوشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا)
سیر و حرکت و راه رفتن: بازماندن ز راه روی نداشت ره نه و رهروی فرونگذاشت. نظامی. رهروی در گرفت و راه نوشت سوی شهر آمد از کرانۀ دشت. نظامی. سحرگه رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی. حافظ. کعبه کجا و رهروی نی سوارها با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد. واعظ قزوینی. ، هدایت و ارشاد، سلوک و سیر و رفتار، روش، گام و خطوه. (ناظم الاطباء). رجوع به راهروی در همه معانی شود
سیر و حرکت و راه رفتن: بازماندن ز راه روی نداشت ره نه و رهروی فرونگذاشت. نظامی. رهروی در گرفت و راه نوشت سوی شهر آمد از کرانۀ دشت. نظامی. سحرگه رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی. حافظ. کعبه کجا و رهروی نی سوارها با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد. واعظ قزوینی. ، هدایت و ارشاد، سلوک و سیر و رفتار، روش، گام و خطوه. (ناظم الاطباء). رجوع به راهروی در همه معانی شود
خوبی درخش رنگ بشره و بشاشت چهره و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نعومت و نازکی بدن و نزاکت آن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
خوبی درخش رنگ بشره و بشاشت چهره و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نعومت و نازکی بدن و نزاکت آن. (از منتهی الارب) (آنندراج)
فارسی به معنی رفتار نرم و معرب آن رهوج است. (از ذیل المعرب ص 156 از لسان العجم). صاحب تاج العروس می گوید: کلمه فارسی است و عرب ’رهوج’ را از آن گرفته، به معنی رفتاری نرم و آهسته است. و ظاهراً با رهواریا رهور اشتباه کرده است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به راهوار و رهور و رهوج شود، آب راه میان محله. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، جوبه، یعنی گوی در میان محله که آب باران در آن جمعگردد. ج، رهاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رهو شود
فارسی به معنی رفتار نرم و معرب آن رهوج است. (از ذیل المعرب ص 156 از لسان العجم). صاحب تاج العروس می گوید: کلمه فارسی است و عرب ’رهوج’ را از آن گرفته، به معنی رفتاری نرم و آهسته است. و ظاهراً با رهواریا رهور اشتباه کرده است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به راهوار و رهور و رهوج شود، آب راه میان محله. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، جوبه، یعنی گوی در میان محله که آب باران در آن جمعگردد. ج، رِهاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رهو شود