سیر و حرکت و راه رفتن: بازماندن ز راه روی نداشت ره نه و رهروی فرونگذاشت. نظامی. رهروی در گرفت و راه نوشت سوی شهر آمد از کرانۀ دشت. نظامی. سحرگه رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی. حافظ. کعبه کجا و رهروی نی سوارها با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد. واعظ قزوینی. ، هدایت و ارشاد، سلوک و سیر و رفتار، روش، گام و خطوه. (ناظم الاطباء). رجوع به راهروی در همه معانی شود