نجات دهنده. خلاص کننده. (فرهنگ فارسی معین). ناجی. مخلص. مجیر. منجی. (یادداشت مؤلف). آزادی بخشنده. آزادکننده: رهانندۀ ماست از اژدها نه کشتن بودرنج او را بها. فردوسی. ستایش گرفت آفریننده را رهاننده از بند تن بنده را. نظامی. رسانندۀ ما به خرم بهشت رهاننده از دوزخ تنگ زشت. نظامی. چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور. سعدی (بوستان). راستی پیشه گیر ایمن باش کاو رهانندۀ تو بس باشد. سعدی
نجات دهنده. خلاص کننده. (فرهنگ فارسی معین). ناجی. مخلص. مجیر. منجی. (یادداشت مؤلف). آزادی بخشنده. آزادکننده: رهانندۀ ماست از اژدها نه کشتن بودرنج او را بها. فردوسی. ستایش گرفت آفریننده را رهاننده از بند تن بنده را. نظامی. رسانندۀ ما به خرم بهشت رهاننده از دوزخ تنگ زشت. نظامی. چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور. سعدی (بوستان). راستی پیشه گیر ایمن باش کاو رهانندۀ تو بس باشد. سعدی
که براند. که عمل راندن انجام دهد، محرک. حرکت دهنده بجلو. فشاردهنده که به جلو برد، که وسایط نقلیه و جز آن را از جایی بجایی برد. که ماشین و گاری و جز آن را براند. که عمل راندن و راهنمایی ماشین و جز آن را بعهده داشته باشد. و در اصطلاح امروز بر کسانی که گاری و درشکه و کالسکه و اتومبیل و جز آن را هدایت می کنند اطلاق می شود مرادف گاری چی و درشکه چی و ماشین چی، و کلمه شوفر، فرانسۀ آن است. ج، رانندگان. چاروادار. مکاری: سائق. ج، سوّاق، رانندۀ چاروا. (منتهی الارب). سائقۀ، مؤنث سائق. راننده. (منتهی الارب). شادی، راننده. منجر، مرد سخت راننده. (منتهی الارب). - رانندۀ کشتی، ناوبر. کشتیبان. کشتی بر. هدایت کننده کشتی. ناوخدا. ناخدا. - رانندۀ هواپیما، خلبان. آنکه هواپیما را هدایت می کند. ، دفعکننده. دافع: دفوع، بسیار راننده و دفعکننده. مدفع، بسیار دفعکننده و راننده، دورکننده. طردکننده. ذائد. طارد. شحذان، نیک راننده. مشحذ، سخت راننده. مدنظ، سخت راننده، جاری کننده. روان سازنده: کارح، رانندۀ آب. (منتهی الارب) ، رونده. روان: مدقس: جمل مدقس، شتر درشت بسیار راننده. (منتهی الارب)
که براند. که عمل راندن انجام دهد، محرک. حرکت دهنده بجلو. فشاردهنده که به جلو برد، که وسایط نقلیه و جز آن را از جایی بجایی برد. که ماشین و گاری و جز آن را براند. که عمل راندن و راهنمایی ماشین و جز آن را بعهده داشته باشد. و در اصطلاح امروز بر کسانی که گاری و درشکه و کالسکه و اتومبیل و جز آن را هدایت می کنند اطلاق می شود مرادف گاری چی و درشکه چی و ماشین چی، و کلمه شوفر، فرانسۀ آن است. ج، رانندگان. چاروادار. مکاری: سائق. ج، سُوّاق، رانندۀ چاروا. (منتهی الارب). سائقۀ، مؤنث سائق. راننده. (منتهی الارب). شادی، راننده. مِنجَر، مرد سخت راننده. (منتهی الارب). - رانندۀ کشتی، ناوبر. کشتیبان. کشتی بر. هدایت کننده کشتی. ناوخدا. ناخدا. - رانندۀ هواپیما، خلبان. آنکه هواپیما را هدایت می کند. ، دفعکننده. دافع: دَفوع، بسیار راننده و دفعکننده. مِدفَع، بسیار دفعکننده و راننده، دورکننده. طردکننده. ذائد. طارد. شَحَذان، نیک راننده. مِشحَذ، سخت راننده. مِدنَظ، سخت راننده، جاری کننده. روان سازنده: کارح، رانندۀ آب. (منتهی الارب) ، رونده. روان: مُدقَس: جمل مدقس، شتر درشت بسیار راننده. (منتهی الارب)
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند. متصل کننده. اتصال دهنده. (فرهنگ فارسی معین). موصل. (یادداشت مؤلف). دهنده. عطاکننده. نایل کننده: سیاوخش را پروراننده بود بدو نیکوییها رساننده بود. فردوسی. منم گفت محمود گیرنده شهر ز خوبی به هرکس رساننده بهر. فردوسی. موسی عرض کرد ملکا ندا من کردم و جواب ترا آمد. فرمود که نداکننده تو بودی و رساننده من... (قصص الانبیاء ص 112). رساننده ما را به خرم بهشت رهاننده ازدوزخ تنگ و زشت. نظامی. رسانندۀ چشم را جوش خون بخاری پریشانی آرد برون. نظامی. و رجوع به رساندن شود، مبلغ. (یادداشت مؤلف). ابلاغ کننده: زهر دانشی کآن ز دانندگان رساندند او را رسانندگان. نظامی. ، پزنده، چنانکه قرحۀ سخت را. منضج. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رساندن شود
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند. متصل کننده. اتصال دهنده. (فرهنگ فارسی معین). موصِل. (یادداشت مؤلف). دهنده. عطاکننده. نایل کننده: سیاوخش را پروراننده بود بدو نیکوییها رساننده بود. فردوسی. منم گفت محمود گیرنده شهر ز خوبی به هرکس رساننده بهر. فردوسی. موسی عرض کرد ملکا ندا من کردم و جواب ترا آمد. فرمود که نداکننده تو بودی و رساننده من... (قصص الانبیاء ص 112). رساننده ما را به خرم بهشت رهاننده ازدوزخ تنگ و زشت. نظامی. رسانندۀ چشم را جوش خون بخاری پریشانی آرد برون. نظامی. و رجوع به رساندن شود، مبلغ. (یادداشت مؤلف). ابلاغ کننده: زهر دانشی کآن ز دانندگان رساندند او را رسانندگان. نظامی. ، پزنده، چنانکه قرحۀ سخت را. مُنْضِج. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رساندن شود
راننده: مسافرت با شخصی خوش سفر 1ـ اگر خواب ببینید برای انحام کار یا تفریح ماشین می رانید، علامت آن است که به بیماری مبتلا خواهید شد. 2ـ اگر خواب ببینید به آهستگی ماشین می رانید، نشانه آن است که از انجام وظایف خود نتایج مساعدی به دست می آورید. 3ـ اگر خواب ببینید با سرعت ماشین می رانید، نشانه آن است که با گذشتن از مراحلی خطرناک به کامیابی دست خواهید یافت. لوک اویتنهاو
راننده: مسافرت با شخصی خوش سفر 1ـ اگر خواب ببینید برای انحام کار یا تفریح ماشین می رانید، علامت آن است که به بیماری مبتلا خواهید شد. 2ـ اگر خواب ببینید به آهستگی ماشین می رانید، نشانه آن است که از انجام وظایف خود نتایج مساعدی به دست می آورید. 3ـ اگر خواب ببینید با سرعت ماشین می رانید، نشانه آن است که با گذشتن از مراحلی خطرناک به کامیابی دست خواهید یافت. لوک اویتنهاو