رم کننده. آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک: اوابد،رمندگان. (ربنجنی). رجوع به رمیدن شود: رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی
رم کننده. آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک: اوابد،رمندگان. (ربنجنی). رجوع به رمیدن شود: رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی
آرام گیرنده، برای مثال گه ارمنده ای و گه ارغنده ای / گه آشفته ای و گه آهسته ای (رودکی - ۵۲۹)، چه باید که ارمنده گیتی چنین / پرآشوب گردد ز درد و ز کین (فردوسی۲ - ۲۸۳۴)
آرام گیرنده، برای مِثال گه ارمنده ای و گه ارغنده ای / گه آشفته ای و گه آهسته ای (رودکی - ۵۲۹)، چه باید که ارمنده گیتی چنین / پرآشوب گردد ز درد و ز کین (فردوسی۲ - ۲۸۳۴)