جدول جو
جدول جو

معنی رمال - جستجوی لغت در جدول جو

رمال
رمل فروش، ریگ فروش، کسی که رمل می اندازد و فال می بیند، فال بین، فال گیر
تصویری از رمال
تصویر رمال
فرهنگ فارسی عمید
رمال
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
تصویری از رمال
تصویر رمال
فرهنگ فارسی عمید
رمال
(رَمْ ما)
بوریاگر. (مهذب الاسماء) ، فروشندۀ رمل. (المنجد) ، رمل کش. (ملخص اللغات خطیب کرمانی). آنکه ادعای دانستن رمل کند. رمل بین. رمل انداز. فال بین. فالگو. دارندۀ علم رمل. (از اقرب الموارد).
- امثال:
از گیر دزد درآمد به گیر رمال افتاد، نظیر: از چاله درآمد به چاه افتاد. از مصیبتی خلاص شد به مصیبتی بزرگتر دچار گردید.
با رمال شاعر است با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هیچکدام هردو، نظیر: مثل شترمرغ که چون گوئی بپر گوید اشترم وچون گوئی بار بر گوید مرغم. و رجوع به امثال و حکم شود
لغت نامه دهخدا
رمال
(رُ)
حصیر. (منتهی الارب). حصیر تنگ بافته شده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بوریا، برگهای خرما در رسن و مانند آن بافته و آن بمنزلۀ رشته و پود است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رمال
(رِ)
جمع واژۀ رمل. ریگها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج رمله. (دهار). رجوع به رمل شود:
فرازگشت نشیب و نشیب گشت فراز
رمال گشت رماد و رماد گشت رمال.
قطران تبریزی.
ایشان چو روز روشن و بدخواهشان چو شب
ایشان سحاب رحمت و گیتی همه رمال.
ناصرخسرو.
از چه کند دهر جز از سنگ سخت
ایدون این نرم و رونده رمال.
ناصرخسرو.
آن را نبرم مال همی ظن که خداوند
در سنگ نهاده ست و در این خاک و رمالش.
ناصرخسرو.
و عدد سکان بلاد فزون تر از رمال و حصی. (جهانگشای جوینی).
گفت توچون بار کردی این رمال
گفت تا تنها نماند آن جوال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
رمال
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
تصویری از رمال
تصویر رمال
فرهنگ لغت هوشیار
رمال
((رِ))
جمع رمل، ریگ ها، ریگستان ها
تصویری از رمال
تصویر رمال
فرهنگ فارسی معین
رمال
((رَ مّ))
فالگیر
تصویری از رمال
تصویر رمال
فرهنگ فارسی معین
رمال
دعانویس، ساحر، طالع بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف بین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمال
تصویر آمال
(دخترانه)
آرزوها، خواسته ها، دوست داشتنی ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برمال
تصویر برمال
(پسرانه)
جلوی منزل، سجاده، خانهدار (نگارش کردی: بهرما)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جمال
تصویر جمال
(پسرانه)
زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
(رُ لَ)
صورت دیگر رمیله، و آن موضعی است در راه بصره بسوی مکه. (از معجم البلدان) : و عماره چون به رماله رسید شنید که مردم کوفه غیر از ابوموسی کسی را به امارت قبول ندارند. (حبیب السیر ص 176). رجوع به رمیله شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ورمال. گریز، که از گریختن است. (برهان) (آنندراج). رجوع به ورمال شود.
- برمال زدن،کنایه از گریختن باشد. (برهان) (از آنندراج).
- برمال کردن، کنایه از گریختن باشد. (برهان) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رمله. خطهای سیاه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد و منبت او یمن است. (مؤید الفضلاء). بلغت یمنی چوبی است شبیه بقرفه در غایت خوشبوئی و قرفه چوبی است شبیه بدارچین و خوردن آن درد چشم را نافع است و به این معنی بجای لام کاف هم بنظر آمده است. (برهان) (آنندراج). ارمال و ارمالک و بسریانی ارمالی نامند. دوای خشبی است شبیه بقرفه و با عطریه. منابت او هند و یمن و نبات او بقدر ذرعی و برگش تیره رنگ و گلش کبود و بی ثمره و مستعمل پوست اوست و مایل به زردی میباشد. در آخر دوم گرم و خشک و نائب مناب قرنفل و دارچینی و مقوی دل و احشا و معین هضم و جمیع قوتها و حابس طبع و مانع انتشار زخمها و آکله و مدرّ فضلات و ضماد او جهت بثور و اورام و اندمال قروح و مانع تعفّن اعضا و بوئیدن او جهت تقویت دماغ و مضمضۀ او جهت استحکام لثه و امراض دندان و طلاء او جهت اصلاح ناخن و آشامیدن او جهت قطع بخارات کریه و بوی دهان و رفع رمد بارد نافع و مصدع محرور و مصلحش کزبره و قدر شربتش دو مثقال و بدلش سلیخه و در بوی دهان کبابه. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ارماک و ارمالک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سینه و سرابالای کوه و پشته. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَمْ ما)
شغل رمّال. عمل و کار رمال. رجوع به رمّال و رمل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ارمال نسیج، بافتن بوریا و جز آن. باریک بافتن بوریا یا عام است. (منتهی الأرب). حصیر بافتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمالی
تصویر رمالی
پیشگویی عمل و شغل رمال فالگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمال
تصویر ارمال
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمال
تصویر آمال
امیدها، آرزوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمال
تصویر دمال
کود کود جانوری، سرگین، خرمای تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمال
تصویر برمال
گریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برمال
تصویر برمال
((بَ))
سینه کوه، سرابالای کوه و پشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمال
تصویر ارمال
چوبی است شبیه به قرفه و دارچین، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمالی
تصویر رمالی
فالگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمال
تصویر حمال
باربر، بارکش، ترابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمال
تصویر جمال
زیبایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمال
تصویر آمال
آرزوها، امیدها، آرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روال
تصویر روال
روش
فرهنگ واژه فارسی سره
طالع بینی، فالگیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
راه اریب برای بالا رفتن از ارتفاعات
فرهنگ گویش مازندرانی
خر حمال، یعنی کسی که بدون مزد کار کند
فرهنگ گویش مازندرانی