جمع واژۀ رمل. ریگها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج رمله. (دهار). رجوع به رمل شود: فرازگشت نشیب و نشیب گشت فراز رمال گشت رماد و رماد گشت رمال. قطران تبریزی. ایشان چو روز روشن و بدخواهشان چو شب ایشان سحاب رحمت و گیتی همه رمال. ناصرخسرو. از چه کند دهر جز از سنگ سخت ایدون این نرم و رونده رمال. ناصرخسرو. آن را نبرم مال همی ظن که خداوند در سنگ نهاده ست و در این خاک و رمالش. ناصرخسرو. و عدد سکان بلاد فزون تر از رمال و حصی. (جهانگشای جوینی). گفت توچون بار کردی این رمال گفت تا تنها نماند آن جوال. مولوی