جدول جو
جدول جو

معنی رماث - جستجوی لغت در جدول جو

رماث
(رِ)
جمع واژۀ رمث. چوبها که بر هم بندند و عمد سازند و بر آن شده عبور دریا نمایند، باقی شیر در پستان. (منتهی الارب). رجوع به رمث شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رماس
تصویر رماس
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماد
تصویر رماد
آنچه پس از سوختن چیزی باقی می ماند، خاکستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
رث ها، لباسهای کهنه، جمع واژۀ رث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمان
تصویر رمان
رمنده، در حال رمیدن، گریزان، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماح
تصویر رماح
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمال
تصویر رمال
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان بلند خیالی منثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماک
تصویر رماک
مادیان ها، اسبان ماده
فرهنگ فارسی عمید
(رَمْ ما ثَ)
ماده گاو وحشی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
باقی گذاشتن در پستان ناقه شیر را. بقیۀ شیر دست بداشتن در پستان. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رمث.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمعگونه ای از رمث که نام گیاهی است در بادیه، ارمال سریر، بافتن آن با برگ خرما. به رسن برگ خرما بافتن سریر را. (منتهی الأرب) ، ارمال حبل،دراز کردن رسن را. (منتهی الأرب) ، ارمال زاد، سپری کردن توشه، ارمال قوم، سپری شدن زادشان. بی زاد ماندن قوم. (تاج المصادر بیهقی). بی زاد و توشه شدن مردم. درویش شدن، ارمال سهم، آلوده بخون شدن تیر. (منتهی الأرب) ، ارمال مراءه، ارمله گردیدن زن. (منتهی الأرب). بیوه شدن زن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماج
تصویر رماج
بند نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماح
تصویر رماح
نیزه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماث
تصویر ارماث
افزون گرداندن، افزون گرفتن، نرم گرداندن، همه شیر راندوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماد
تصویر رماد
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاث
تصویر رعاث
گوشواره، گلوبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
کهنه پوسیده جمع رثاث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمام
تصویر رمام
استخوانهای پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمال
تصویر رمال
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماک
تصویر رماک
جمع رمکه مادیانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماق
تصویر رماق
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
((رُ مّ))
درخت انار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمان
تصویر رمان
((رُ))
داستان، داستان بلند خیالی، رومان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمام
تصویر رمام
((رِ))
جمع رمه، استخوان های پوسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمال
تصویر رمال
((رَ مّ))
فالگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمال
تصویر رمال
((رِ))
جمع رمل، ریگ ها، ریگستان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رماک
تصویر رماک
((رِ))
ج. رمکه، مادیان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رماس
تصویر رماس
((رَ))
مصطکی، صمغی سفید رنگ و نرم و خوشبو، شیرین و چسبنده که از درختی در شام به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رماد
تصویر رماد
((رَ))
خاکستر، جمع ارمده
فرهنگ فارسی معین