معنی رثاث - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رثاث
رثاث
- رثاث
- جَمعِ واژۀ رِثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ رِثه، بمعنی ردی و بلایه از متاع خانه. (آنندراج). و رجوع به رِثه شود، جَمعِ واژۀ رَث ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (دهار). جَمعِ واژۀ رَث ّ، بمعنی کهنه و بلایه از رخت خانه و نیزجامۀ کهنه. (آنندراج). و رجوع به رَث ّ شود، جَمعِ واژۀ رثیث. (ناظم الاطباء). رجوع به رثیث شود
لغت نامه دهخدا
ارثاث
- ارثاث
- کهنگی فرسودگی در جامه یا کالا، بی مایگی در سخنرانی، پیش پاافتادگی سبکی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار