- رقاق
- نازک، رقیق
معنی رقاق - جستجوی لغت در جدول جو
- رقاق
- رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
- رقاق ((رُ))
- نازک، نان لواش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی تازی گشته جفت آفرید از گیاهان نوعی سورنجان جفت آفرید
نگهبان، پاس، پاسداری
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
کم مایه
می ناب
پیدا کننده روزی و دهنده آن، روزی بخش
باریک، نازک
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
درخشان، اشک در چشم
جمع رقیقه، کشتاویده ها، رازها جمع رقیقه نازکها، نازکیها
چیزهای باریک، اسرار و رموز
کرکم (زعفران)، برناک (حنا)
جمع رقله، خرمابنان بلند کویکان بلند
پاره ها و نوشته های مختصر، نامه ها
پای کوبنده، بازیگر، پایگر
مار
آب کم: در رود یا دریاچه، جامه نازک، شمشیر درخشان، می آبکی
خواب خفت خفتن غنودن، خواب
جمع رقبه، بنگردن ها زر خریدان جمع رقبه گردنها، بن گردنها، پس گردنها. یا مالک رقاب صاحب اختیار
افسونگر، کوهنورد
جمع رفیق، همراهان همرایان دمسازان
سقف مقدم خانه، پیشخانه، ایوان، سایبان
پیشگاه خانه پیشخانه، ایوانی که در مرتبه دوم ساخته شود، سایبان، پرده ای که جلوی خانه آویزند جمع اروقه رواقات. یا رواق بی ستون آسمان
خیک ساز خیک فروش
مخاصمه و مرافعه کاری
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
آنکه شغلش رقصیدن است، پاندول ساعت