نسبت به رقاع، خط رقاع. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاع شود، منسوب است به رقاع که بطنی است از جشم، منسوب است به رقاع که انتساب اجدادی است. (از انساب سمعانی)
نسبت به رقاع، خط رقاع. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاع شود، منسوب است به رقاع که بطنی است از جشم، منسوب است به رقاع که انتساب اجدادی است. (از انساب سمعانی)
آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد، برای مثال خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر خرمن ماه ی یا دود دلم چشمۀ خود کرده سیاه / لا حول و لا قوه الا بالله، اگر به این وزن نباشد آن را دوبیتی می گویند
آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد، برای مِثال خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر خرمن ماه ی یا دود دلم چشمۀ خود کرده سیاه / لا حول و لا قوه الا بالله، اگر به این وزن نباشد آن را دوبیتی می گویند
منسوب است به رقاش که نام زنی است و او اولاد بسیار داشته تا اینکه قبیله ای از قیس غیلان تشکیل داده اند. (از انساب سمعانی). رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 311 و ج 4 ص 120 شود
منسوب است به رقاش که نام زنی است و او اولاد بسیار داشته تا اینکه قبیله ای از قیس غیلان تشکیل داده اند. (از انساب سمعانی). رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 311 و ج 4 ص 120 شود
ابوعبدالله محمد بن عبدالملک بن مسلم رقاشی... از مالک و حمادبن زید وجز آن دو روایت کرد و بخاری و ابوحاتم رازی و دیگران از او روایت دارند. مرگ رقاشی بسال 217 هجری قمریبود. رقاشی از ثقات بشمار است. (از لباب الانساب) یونس بن ابی درده کاتب عیسی بن موسی. یکی از بلغای زبان عرب بود. (الفهرست ابن ندیم)
ابوعبدالله محمد بن عبدالملک بن مسلم رقاشی... از مالک و حمادبن زید وجز آن دو روایت کرد و بخاری و ابوحاتم رازی و دیگران از او روایت دارند. مرگ رقاشی بسال 217 هجری قمریبود. رقاشی از ثقات بشمار است. (از لباب الانساب) یونس بن ابی درده کاتب عیسی بن موسی. یکی از بلغای زبان عرب بود. (الفهرست ابن ندیم)
یقال: فلان رقاحی مال، یعنی تیماردار شتران است. (منتهی الارب). تاجر، منسوب است به رقاحه. (هو رقاحی مال) ، ای کاسبه و مصلحه و ازلؤه. (از اقرب الموارد). بازرگان. (مهذب الاسماء)
یقال: فلان رقاحی مال، یعنی تیماردار شتران است. (منتهی الارب). تاجر، منسوب است به رقاحه. (هو رقاحی مال) ، ای کاسبه و مصلحه و ازلؤه. (از اقرب الموارد). بازرگان. (مهذب الاسماء)
منسوب به رضاع یعنی همشیر. (ناظم الاطباء). - برادر و خواهر رضاعی، برادر و خواهر همشیر که از یک زن شیر خورده باشند و کوکه نیز گویند. (ناظم الاطباء). خواهر و برادر همشیر. خواهر و برادر شیری. برادر و خواهر شیر. (یادداشت مؤلف) : ما ترا به برادر دینی و رضاعی و هم پشتی و... قبول کردیم. (ترجمه تاریخ قم ص 251). چل روز تمام است که با کرۀ خر گوساله ! برادررضاعی شده ای. ؟ (از یادداشت مؤلف). - پدر و مادر رضاعی، پدر و مادری که از راه شیر خوردن بچه از پستان آن مادر برای او پدر و مادر محسوب شوند. (یادداشت مؤلف)
منسوب به رضاع یعنی همشیر. (ناظم الاطباء). - برادر و خواهر رضاعی، برادر و خواهر همشیر که از یک زن شیر خورده باشند و کوکه نیز گویند. (ناظم الاطباء). خواهر و برادر همشیر. خواهر و برادر شیری. برادر و خواهر شیر. (یادداشت مؤلف) : ما ترا به برادر دینی و رضاعی و هم پشتی و... قبول کردیم. (ترجمه تاریخ قم ص 251). چل روز تمام است که با کرۀ خر گوساله ! برادررضاعی شده ای. ؟ (از یادداشت مؤلف). - پدر و مادر رضاعی، پدر و مادری که از راه شیر خوردن بچه از پستان آن مادر برای او پدر و مادر محسوب شوند. (یادداشت مؤلف)
آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد) : قصد از این آیه که پطرس به چهار دسته رباعی تسلیم شد این است که چهار مرد در وقت معین وی را حراست می کردند بدین طور که دو تا بر در ایستاده و دو تای دیگر در میان زندان با وی بودند و در هر سه ساعت یک دفعه آن دسته عوض می شد و دستۀ دیگر می آمد. (از قاموس کتاب مقدس) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ رباعی، در نزد منطقیان بر قضیۀ موجهه اطلاق شود: و همچنانکه سالبه را باموجبه بهم حملی خوانند، مطلقه را با موجهه بهم از موجبات شمرند و چون جهت و رابطۀ هر دو مذکور بود قضیه رباعی باشد، چه جهت اقتضاء زیادت معنی کند بر آن سه معنی که گفته ایم. (اساس الاقتباس ص 130). و رجوع به موجهه و رباعه شود، چهار دندان پیشین. (دهار) ، ماده شتر شش ساله بهفتم درآمده. (دهار). و رجوع به رباعی شود، اسب و گاو و گوسفند چهارساله. (دهار). و رجوع به رباعی شود، چهارحرفی. (منتخب اللغات) ، (اصطلاح صرف) افعالی که ماضی آنها چهار حرف اصلی داشته باشد. (از تعریفات جرجانی). در علم صرف کلمه ای را گویند که در آن چهار حرف اصلی باشد خواه اسم مانند جعفر، و خواه فعل چون بعثر، (اصطلاح نحو) در علم نحو کلمه ای است که از چهار حرف ترکیب یافته باشد خواه آن چهار حرف اصلی باشند مانند بعثر و خواه زاید مانند اکرم و قاتل و صرّف ّ. مولوی عصام الدین در حاشیۀفوایدالضیائیه (در بحث امر) گفته است که این تعریف در نحو مستعمل است، اما در صرف آن است که کلمه از چهار حرف اصلی ترکیب یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد) : قصد از این آیه که پطرس به چهار دسته رباعی تسلیم شد این است که چهار مرد در وقت معین وی را حراست می کردند بدین طور که دو تا بر در ایستاده و دو تای دیگر در میان زندان با وی بودند و در هر سه ساعت یک دفعه آن دسته عوض می شد و دستۀ دیگر می آمد. (از قاموس کتاب مقدس) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ رباعی، در نزد منطقیان بر قضیۀ موجهه اطلاق شود: و همچنانکه سالبه را باموجبه بهم حملی خوانند، مطلقه را با موجهه بهم از موجبات شمرند و چون جهت و رابطۀ هر دو مذکور بود قضیه رباعی باشد، چه جهت اقتضاء زیادت معنی کند بر آن سه معنی که گفته ایم. (اساس الاقتباس ص 130). و رجوع به موجهه و رباعه شود، چهار دندان پیشین. (دهار) ، ماده شتر شش ساله بهفتم درآمده. (دهار). و رجوع به رَباعی شود، اسب و گاو و گوسفند چهارساله. (دهار). و رجوع به رَباعی شود، چهارحرفی. (منتخب اللغات) ، (اصطلاح صَرف) افعالی که ماضی آنها چهار حرف اصلی داشته باشد. (از تعریفات جرجانی). در علم صرف کلمه ای را گویند که در آن چهار حرف اصلی باشد خواه اسم مانند جعفر، و خواه فعل چون بَعْثَرَ، (اصطلاح نحو) در علم نحو کلمه ای است که از چهار حرف ترکیب یافته باشد خواه آن چهار حرف اصلی باشند مانند بَعْثَرَ و خواه زاید مانند اَکْرَم َ و قاتَل َ و صَرَّف ّ. مولوی عصام الدین در حاشیۀفوایدالضیائیه (در بحث امر) گفته است که این تعریف در نحو مستعمل است، اما در صرف آن است که کلمه از چهار حرف اصلی ترکیب یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جمع واژۀ راعیه. مقدمۀپیری و اوائل آن. (از معجم متن اللغه). رواعی الشیب،اوائله. (اقرب الموارد). اول پیری و راعیهالشیب نیزمثل آن است. (از منتهی الارب). رجوع به راعیه شود
جَمعِ واژۀ راعیه. مقدمۀپیری و اوائل آن. (از معجم متن اللغه). رواعی الشیب،اوائله. (اقرب الموارد). اول پیری و راعیهالشیب نیزمثل آن است. (از منتهی الارب). رجوع به راعیه شود
رقاعت. گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن. (یادداشت مؤلف). کالیو شدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 405). احمق شدن. شارح مقامات حریری گفته: رقاعه به معنی گولی و احمقی یا پررویی یا کمی شرم است. (از اقرب الموارد) ، اشتیاق جنگ و جدال داشتن، نقطه گذاشتن. (ناظم الاطباء)
رقاعت. گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن. (یادداشت مؤلف). کالیو شدن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 405). احمق شدن. شارح مقامات حریری گفته: رقاعه به معنی گولی و احمقی یا پررویی یا کمی شرم است. (از اقرب الموارد) ، اشتیاق جنگ و جدال داشتن، نقطه گذاشتن. (ناظم الاطباء)
شعری است چهارمصرعی. (منتخب اللغات). در اصطلاح عروض آن چهار مصرع بودکه مصرع چهارم با اول و دوم هم قافیه باشد ولی مصرع سوم را قافیه لازم نباشد. (از ناظم الاطباء). در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی هم قافیه باشد اما در مصراع سوم این التزام نیست که همان قافیه باشد، و این رباعی در بحر هزج اخرب و اخرم مثمن آید، وزنش خاص این است: ’لا حول و لا قوه الا باللّ̍ه’ و اگر بر این وزن نباشد آنرا رباعی نگویند. (از غیاث اللغات) (از فرهنگ سروری) (از شرح نصاب) (از آنندراج). رباعی نزد شعرا عبارت است از دوبیتی که متفق باشند در قافیه و وزنی که مختص بدانست و مصراع سوم آن را قافیه شرط نیست، و رباعی را خصی و دو بیتی و چهارمصراعی و ترانه نیز نامند... و صاحب جامعالصنایع گفته: قافیه در مصراع سوم شرط نیست ولکن صنعت واصل وضع او بر آن است که در بیت مقصد را بی لطیفه وبی نکته و بی مثل نیاورند و بحکم استقراء از متقدمان و متأخران معلوم گشته که هر چهار مصراع بر وزن هزج اخرب یا هزج اخرم باشد و بر اوزان دیگر نه. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رباعی که آنرا ترانه و دوبیتی نیز گویند بر وزن هزج مثمن اخرب یا اخرم سروده میشود و بظاهر مبدع و مخترع آن رودکی است که روزی در رهگذری کودکی را مشغول بازی می بیند، جوزی میغلطد و کودک از مشاهدۀ غلطیدن جوز از روی ذکاء طبع و قریحه میگوید: ’غلطان غلطان همی رود تا بن گو’، رودکی را سخت خوش می آید و از گفتار کودک وزن لطیفی از زحافات هزج مثمن ابداع میکند و اساس آنرا بر دو بیت می نهد که بیت اول مصرّع و بیت دوم آن مقفی میباشد، و چون سرایندۀ ترانه، خوشرو و زیبا بوده دوبیتی را نیز ترانه نام می نهند، و بدین ترتیب ف تنه بزرگی بجهان سر میدهد و همانا که طالع ابداع رباعی برج میزان بوده که خاص و عام چنین مفتون این وزنند و آنانکه بین لحن موسیقار و نهیق حمار فرقی نمیتوانند نهادن، برای دوبیتی جان میدهند الحق که هیچیک از الحان ابداع شده پس از خلیل بن احمد، چون رباعی به دل نزدیکتر و بطبع آویزنده ترنیست. در ادبیات پارسی رسم بر این است که آنچه بتازی سروده شده باشد ’قول’ و آنچه بپارسی سروده شده باشد ’غزل’ خوانده میشود و اصل اصطلاح شعر مجرد آنرا دوبیتی، و ملحونات آنرا ترانه نام گذاشته اند و مستعربه ازآنجا که بحر هزج در شعر فارسی همواره مربعالاجزا می آید و سروده میشود چهار مصراع دوبیت پارسی را هشت مصراع تازی حساب کرده و آنرا رباعی (چهاربیتی) خوانده اند. رباعی یا دوبیتی دو شجرۀ اصلی دارد: الف - شجرۀ اخرب، که جزو نخست آن ’مفعول ٌ’ یعنی اخرب مفاعیلن میباشد. ب - شجرۀ اخرم، که جزو نخست آن ’مفعولن’ یعنی اخرم مفاعیلن است. اینک بشرح دو شجره میپردازیم: الف - شجرۀ اخرب، دارای 12 وزن زیر است که هشت وزن اول آن اصلی و در زبان پارسی متداول و 4 وزن آخر فرع مستخرج از 8 وزن نخست و کمتر متداولست: 1- اخرب مقبوض مکفوف مجبوب (مفعول مفاعلن مفاعیل فعل ) : جانم بفدای آنکه او اهل بود سر در قدمش اگر نهم سهل بود. 2- اخرب مقبوض مکفوف اهتم (مفعول مفاعلن مفاعیل فعول ) : قومی متفکرند در مذهب و دین جمعی متحیرند در شک و یقین. 3- اخرب مقبوض ازل ّ (مفعول مفاعلن مفاعیلن فاع) : ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادۀ گل رنگ نمیشاید زیست. 4- اخرب مقبوض ابتر (مفعول مفاعلن مفاعیلن فع) : بر مفرش خاک خفتگان می بینیم در زیر زمین نهفتگان می بینیم. 5- اخرب مکفوف اهتم (مفعول مفاعیل مفاعیل فعول ) : آبادی میخانه ز می خوردن ماست خون دوهزار توبه در گردن ماست. 6- اخرب مکفوف مجبوب (مفعول مفاعیل مفاعیل فعل ) : اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من. 7- اخرب مکفوف مجبوب (مفعول مفاعیل مفاعیلن فاع) : این چرخ و فلک را که بر او گردانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم. 8- اخرب مکفوف ابتر (مفعول مفاعیل مفاعیلن فع) : هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفته تر ز عنقا باشد. 9- اخرب مجبوب (مفعول مفاعیلن مفعول فعل ) :گفتم که سرانجامت معلوم نشد. 10- اخرب اهتم (مفعول مفاعیلن مفعول فعول ) گفتم که سرانجامت معلوم نگشت. 11- اخرب مخنّق ازل ّ (مفعول مفاعیلن مفعولن فاع) :گفتم که سرانجامت معلومم گشت. 12- اخرب مخنّق ابتر (مفعول مفاعلین مفعولن فع) : گفتم که سرانجامت معلومم شد. ب - شجرۀ اخرم، 12 وزن دارد که از شجرۀ اخرب مستخرج و کمتر مصطلح است: 1- اخرم اخرب مکفوف مجبوب (مفعولن مفعول مفاعیل فعل ) : خاقانی را زآن رخ و زلفین بخم. 2- اخرم اخرب مکفوف اهتم (مفعولن مفعول مفاعیل فعول ) : خاقانی را دم کنی ای دمنۀ عصر. 3- اخرم اخرب ازل ّ (مفعولن مفعول مفاعیلن فاع) : خاقانی را طعنه مزن زهرآمیغ. 4- اخرم اخرب ابتر (مفعولن مفعول مفاعیلن فع) : خاقانی را جور فلک یاد آید. 5- اخرم مخنّق اخرب اهتم (مفعولن مفعولن مفعول فعول ) : با یارم میگفتم در هجر مکوش. 6- اخرم مخنّق اخرب مجبوب (مفعولن مفعولن مفعول فعل ) : با یارم میگفتم در خشم مرو. 7- اخرم مخنّق ازل ّ (مفعولن مفعولن مفعولن فاع) : با یارم میگفتم این جورت چند. 8- اخرم مخنّق ابتر (مفعولن مفعولن مفعولن فع) :با یارم میگفتم این جورت بس. 9- اخرم اشتر مکفوف اهتم (مفعولن فاعلن مفاعیل فعل ) : سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب. 10- اخرم اشتر مکفوف مجبوب (مفعولن فاعلن مفاعیل فعل ) : خاقانی وام غم نتوزد چه کند. 11- اخرم اشتر ازل ّ (مفعولن فاعلن مفاعیلن فاع) : خاقانی را گلی بچنگ افتاده ست. 12- اخرم اشتر ابتر (مفعولن فاعلن مفاعیلن فع) : وا فریادا ز عشق وا فریادا. بیشتر گویندگان پارسی زبان اشعار رباعی سروده اند و در این میان رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام، سعدی، مولوی، خاقانی و حافظ مشهورتر است و از همه معروفتر رباعی های خیام است که به چندین زبان زندۀ دنیا ترجمه منظوم شده وبخصوص ترجمه انگلیسی آن که بوسیلۀ شاعر نامی انگلیسی ’فیتزجرالد’ صورت گرفته شهرت جهانی پیدا کرده و بر معروفیت خیام و رباعیات وی افزوده است. خاورشناسان دیگر و دانشمندان ایرانی نیز درباره رباعیات خیام بسیار تحقیق کرده اند و هم اکنون آقای علی دشتی در این موضوع به تحقیقات مستند و عمیقی دست زده اند. اینک دو رباعی از خیام: کس مشکل اسرار ازل را نگشاد کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد من می نگرم ز مبتدی تا استاد عجز است به دست هرکه از مادر زاد. # آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه آن شهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای بنشسته همی گفت که کو کو کو کو. و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 83، مرآهالخیال ص 110، کتاب عروض و بدیع و قافیۀ جلال همایی و رضازادۀ شفق، طربخانه شود
شعری است چهارمصرعی. (منتخب اللغات). در اصطلاح عروض آن چهار مصرع بودکه مصرع چهارم با اول و دوم هم قافیه باشد ولی مصرع سوم را قافیه لازم نباشد. (از ناظم الاطباء). در اصطلاح شعرای عجم چهار مصراع که مصراع چهارم با اول و ثانی هم قافیه باشد اما در مصراع سوم این التزام نیست که همان قافیه باشد، و این رباعی در بحر هَزَج اخرب و اخرم مثمن آید، وزنش خاص این است: ’لا حول و لا قوه الا باللّ̍ه’ و اگر بر این وزن نباشد آنرا رباعی نگویند. (از غیاث اللغات) (از فرهنگ سروری) (از شرح نصاب) (از آنندراج). رباعی نزد شعرا عبارت است از دوبیتی که متفق باشند در قافیه و وزنی که مختص بدانست و مصراع سوم آن را قافیه شرط نیست، و رباعی را خصی و دو بیتی و چهارمصراعی و ترانه نیز نامند... و صاحب جامعالصنایع گفته: قافیه در مصراع سوم شرط نیست ولکن صنعت واصل وضع او بر آن است که در بیت مقصد را بی لطیفه وبی نکته و بی مثل نیاورند و بحکم استقراء از متقدمان و متأخران معلوم گشته که هر چهار مصراع بر وزن هزج اخرب یا هزج اخرم باشد و بر اوزان دیگر نه. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رباعی که آنرا ترانه و دوبیتی نیز گویند بر وزن هزج مثمن اخرب یا اخرم سروده میشود و بظاهر مبدع و مخترع آن رودکی است که روزی در رهگذری کودکی را مشغول بازی می بیند، جوزی میغلطد و کودک از مشاهدۀ غلطیدن جوز از روی ذکاء طبع و قریحه میگوید: ’غلطان غلطان همی رود تا بن گو’، رودکی را سخت خوش می آید و از گفتار کودک وزن لطیفی از زحافات هزج مثمن ابداع میکند و اساس آنرا بر دو بیت می نهد که بیت اول مصرّع و بیت دوم آن مقفی میباشد، و چون سرایندۀ ترانه، خوشرو و زیبا بوده دوبیتی را نیز ترانه نام می نهند، و بدین ترتیب ف تنه بزرگی بجهان سر میدهد و همانا که طالع ابداع رباعی برج میزان بوده که خاص و عام چنین مفتون این وزنند و آنانکه بین لحن موسیقار و نهیق حمار فرقی نمیتوانند نهادن، برای دوبیتی جان میدهند الحق که هیچیک از الحان ابداع شده پس از خلیل بن احمد، چون رباعی به دل نزدیکتر و بطبع آویزنده ترنیست. در ادبیات پارسی رسم بر این است که آنچه بتازی سروده شده باشد ’قول’ و آنچه بپارسی سروده شده باشد ’غزل’ خوانده میشود و اصل اصطلاح شعر مجرد آنرا دوبیتی، و ملحونات آنرا ترانه نام گذاشته اند و مستعربه ازآنجا که بحر هزج در شعر فارسی همواره مربعالاجزا می آید و سروده میشود چهار مصراع دوبیت پارسی را هشت مصراع تازی حساب کرده و آنرا رباعی (چهاربیتی) خوانده اند. رباعی یا دوبیتی دو شجرۀ اصلی دارد: الف - شجرۀ اخرب، که جزو نخست آن ’مفعول ٌ’ یعنی اخرب ِ مفاعیلن میباشد. ب - شجرۀ اخرم، که جزو نخست آن ’مفعولن’ یعنی اخرم ِ مفاعیلن است. اینک بشرح دو شجره میپردازیم: الف - شجرۀ اخرب، دارای 12 وزن زیر است که هشت وزن اول آن اصلی و در زبان پارسی متداول و 4 وزن آخر فرع مستخرج از 8 وزن نخست و کمتر متداولست: 1- اخرب مقبوض مکفوف مجبوب (مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ فَعَل ْ) : جانم بفدای آنکه او اهل بود سر در قدمش اگر نهم سهل بود. 2- اخرب مقبوض مکفوف اهتم (مفعول ُ مفاعلن مفاعیل ُ فعول ْ) : قومی متفکرند در مذهب و دین جمعی متحیرند در شک و یقین. 3- اخرب مقبوض اَزَل ّ (مفعول ُ مفاعلن مفاعیلن فاع) : ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادۀ گل رنگ نمیشاید زیست. 4- اخرب مقبوض ابتر (مفعول ُ مفاعلن مفاعیلن فع) : بر مفرش خاک خفتگان می بینیم در زیر زمین نهفتگان می بینیم. 5- اخرب مکفوف اهتم (مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیل ُ فعول ْ) : آبادی میخانه ز می خوردن ماست خون دوهزار توبه در گردن ماست. 6- اخرب مکفوف مجبوب (مفعول ُمفاعیل ُ مفاعیل ُ فَعل ْ) : اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من. 7- اخرب مکفوف مجبوب (مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیلن فاع) : این چرخ و فلک را که بر او گردانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم. 8- اخرب مکفوف ابتر (مفعول ُ مفاعیل ُ مفاعیلن فع) : هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفته تر ز عنقا باشد. 9- اخرب مجبوب (مفعول ُ مفاعیلن مفعول ُ فَعَل ْ) :گفتم که سرانجامت معلوم نشد. 10- اخرب اهتم (مفعول ُ مفاعیلن مفعول ُ فعول ْ) گفتم که سرانجامت معلوم نگشت. 11- اخرب مخنَّق اَزَل ّ (مفعول ُ مفاعیلن مفعولن فاع) :گفتم که سرانجامت معلومم گشت. 12- اخرب مخنَّق ابتر (مفعول ُمفاعلین مفعولن فع) : گفتم که سرانجامت معلومم شد. ب - شجرۀ اخرم، 12 وزن دارد که از شجرۀ اخرب مستخرج و کمتر مصطلح است: 1- اخرم اخرب مکفوف مجبوب (مفعولن مفعول ُ مفاعیل ُ فَعَل ْ) : خاقانی را زآن رخ و زلفین بخم. 2- اخرم اخرب مکفوف اهتم (مفعولن مفعول ُ مفاعیل ُ فعول ْ) : خاقانی را دم کنی ای دمنۀ عصر. 3- اخرم اخرب اَزَل ّ (مفعولن مفعول ُ مفاعیلن فاع) : خاقانی را طعنه مزن زهرآمیغ. 4- اخرم اخرب ابتر (مفعولن مفعول ُ مفاعیلن فع) : خاقانی را جور فلک یاد آید. 5- اخرم مخنَّق اخرب اهتم (مفعولن مفعولن مفعول ُ فعول ْ) : با یارم میگفتم در هجر مکوش. 6- اخرم مخنَّق اخرب مجبوب (مفعولن مفعولن مفعول ُ فَعَل ْ) : با یارم میگفتم در خشم مرو. 7- اخرم مخنَّق اَزَل ّ (مفعولن مفعولن مفعولن فاع) : با یارم میگفتم این جورت چند. 8- اخرم مخنَّق ابتر (مفعولن مفعولن مفعولن فع) :با یارم میگفتم این جورت بس. 9- اخرم اَشْتَر مکفوف اهتم (مفعولن فاعلن مفاعیل ُ فَعَل ْ) : سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب. 10- اخرم اَشْتَر مکفوف مجبوب (مفعولن فاعلن مفاعیل ُ فَعَل ْ) : خاقانی وام غم نتوزد چه کند. 11- اخرم اَشْتَر اَزَل ّ (مفعولن فاعلن مفاعیلن فاع) : خاقانی را گلی بچنگ افتاده ست. 12- اخرم اَشْتَر ابتر (مفعولن فاعلن مفاعیلن فع) : وا فریادا ز عشق وا فریادا. بیشتر گویندگان پارسی زبان اشعار رباعی سروده اند و در این میان رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام، سعدی، مولوی، خاقانی و حافظ مشهورتر است و از همه معروفتر رباعی های خیام است که به چندین زبان زندۀ دنیا ترجمه منظوم شده وبخصوص ترجمه انگلیسی آن که بوسیلۀ شاعر نامی انگلیسی ’فیتزجرالد’ صورت گرفته شهرت جهانی پیدا کرده و بر معروفیت خیام و رباعیات وی افزوده است. خاورشناسان دیگر و دانشمندان ایرانی نیز درباره رباعیات خیام بسیار تحقیق کرده اند و هم اکنون آقای علی دشتی در این موضوع به تحقیقات مستند و عمیقی دست زده اند. اینک دو رباعی از خیام: کس مشکل اسرار ازل را نگشاد کس یک قدم از نهاد بیرون ننهاد من می نگرم ز مبتدی تا استاد عجز است به دست هرکه از مادر زاد. # آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه آن شهان نهادندی رو دیدیم که بر کُنگُره اش فاخته ای بنشسته همی گفت که کو کو کو کو. و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 83، مرآهالخیال ص 110، کتاب عروض و بدیع و قافیۀ جلال همایی و رضازادۀ شفق، طربخانه شود
شیخ رباعی مشهدی. صادقی کتابدار گوید: درویشی و ریاضت کشی داشت و مقبول سلطان ابراهیم میرزا، بلکه میرزا منظور وی بود. از درویشی خالی نبود و از اقسام شعر به رباعی نامیده شد. این رباعی ها از اوست: ای گل دلم از تو گو ندیم غم باش محروم ز وصل غیر و گو محرم باش مرهم نه داغ دل بیدردان شو گو داغ دل من از پی مرهم باش. # گریان رفتم پیش رخ زیبایش شداشک روان بروی مه سیمایش بر من نگریست اشک من روی نمود در آینۀ روی جهان آرایش. # این رباعی را گرم گفته است: در دل غم یار و یار در دل ما را غم در دل و غمگسار در دل ما را ما چهره ازو بخون دل کرده نگار وین طرفه که آن نگار در دل ما را. (از مجمعالخواص ترجمه خیام پور ص 265). سامی نیز بدون ذکر نام و مشخصات دیگر گوید: ’شیخ رباعی مشهدی از گویندگان ایران و بیشتر اشعار وی عبارت از رباعی بوده’و سپس رباعی زیر را از او نقل میکند: از گل طبقی نهاده کاین روی منست وز مشک خطی کشیده کاین موی منست صد نافه بباد داده کاین بوی منست آتش بجهان درزده کاین خوی منست. (از قاموس الاعلام ترکی). صاحب الذریعه از تحفۀ سامی ج 5 ص 132 گوید: او اهل مشهد بود و در آنجا گوشه نشینی گزیده بود. سپس بنقل از تذکرۀ خوشگو گوید: او در عهد اکبرشاه به هند مسافرت کرد. و رجوع به تذکرۀ غنی ص 56 و صبح گلشن ص 172 شود
شیخ رباعی مشهدی. صادقی کتابدار گوید: درویشی و ریاضت کشی داشت و مقبول سلطان ابراهیم میرزا، بلکه میرزا منظور وی بود. از درویشی خالی نبود و از اقسام شعر به رباعی نامیده شد. این رباعی ها از اوست: ای گل دلم از تو گو ندیم غم باش محروم ز وصل غیر و گو محرم باش مرهم نه داغ دل بیدردان شو گو داغ دل من از پی مرهم باش. # گریان رفتم پیش رخ زیبایش شداشک روان بروی مه سیمایش بر من نگریست اشک من روی نمود در آینۀ روی جهان آرایش. # این رباعی را گرم گفته است: در دل غم یار و یار در دل ما را غم در دل و غمگسار در دل ما را ما چهره ازو بخون دل کرده نگار وین طرفه که آن نگار در دل ما را. (از مجمعالخواص ترجمه خیام پور ص 265). سامی نیز بدون ذکر نام و مشخصات دیگر گوید: ’شیخ رباعی مشهدی از گویندگان ایران و بیشتر اشعار وی عبارت از رباعی بوده’و سپس رباعی زیر را از او نقل میکند: از گل طبقی نهاده کاین روی منست وز مشک خطی کشیده کاین موی منست صد نافه بباد داده کاین بوی منست آتش بجهان درزده کاین خوی منست. (از قاموس الاعلام ترکی). صاحب الذریعه از تحفۀ سامی ج 5 ص 132 گوید: او اهل مشهد بود و در آنجا گوشه نشینی گزیده بود. سپس بنقل از تذکرۀ خوشگو گوید: او در عهد اکبرشاه به هند مسافرت کرد. و رجوع به تذکرۀ غنی ص 56 و صبح گلشن ص 172 شود
ابراهیم بن احمد بن حسن مکنی به ابواسحاق. از فقهای داودیان. وی در نیمۀ اول قرن چهارم هجری میزیسته و در مصر درگذشته است. کتاب الاعتبار فی ابطال القیاس از اوست. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن... شود
ابراهیم بن احمد بن حسن مکنی به ابواسحاق. از فقهای داودیان. وی در نیمۀ اول قرن چهارم هجری میزیسته و در مصر درگذشته است. کتاب الاعتبار فی ابطال القیاس از اوست. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن... شود
عمل رقاص. (یادداشت مؤلف). عمل رقص و شغل رقص. (یادداشت مؤلف). عمل و شغل رقاص. رقص. پایکوبی. (فرهنگ فارسی معین) : لبش با در به غواصی درآمد سر زلفش به رقاصی در آمد. نظامی. ، درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک: حالا هم نوبت رقاصی من است. (امثال و حکم دهخدا). - رقاصی کردن، رقص کردن. رقصیدن. (یادداشت مؤلف) : کبک رقاصی کند مرغاب غواصی کند این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری. ، در تداول عامه، اعمال ناشایست و سبک انجام دادن
عمل رقاص. (یادداشت مؤلف). عمل رقص و شغل رقص. (یادداشت مؤلف). عمل و شغل رقاص. رقص. پایکوبی. (فرهنگ فارسی معین) : لبش با در به غواصی درآمد سر زلفش به رقاصی در آمد. نظامی. ، درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک: حالا هم نوبت رقاصی من است. (امثال و حکم دهخدا). - رقاصی کردن، رقص کردن. رقصیدن. (یادداشت مؤلف) : کبک رقاصی کند مرغاب غواصی کند این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری. ، در تداول عامه، اعمال ناشایست و سبک انجام دادن
قضایی است در عراق دارای 59085 تن سکنه. سابقاً آن را قضاء ’قلعۀ سکر’ می نامیدند و چون قصبۀ ’کرادی’ مرکز آن گردید بنام قضاء ’کرادی’ نامیده شد و سپس آن را قضاء ’رفاعی’ نامیدند. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
قضایی است در عراق دارای 59085 تن سکنه. سابقاً آن را قضاء ’قلعۀ سکر’ می نامیدند و چون قصبۀ ’کرادی’ مرکز آن گردید بنام قضاء ’کرادی’ نامیده شد و سپس آن را قضاء ’رفاعی’ نامیدند. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی). نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم. مسعودسعد. یکی دکان فقاعی ار یابم بدل شربت سه گانه خورم. خاقانی. روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی). نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم. مسعودسعد. یکی دکان فقاعی ار یابم بدل شربت سه گانه خورم. خاقانی. روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
ابراهیم (809-885 هجری قمری). برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن عمر بن حسن الرباطبن علی بن بکرالبقاعی الشافعی. متوفی به دمشق. او راست: 1- سرالروح که مختصری است از ’کتاب الروح’ ابن قیم الجوزیه، چاپ خانه السعاده 1326 هجری قمری 2- لعب العرب بالمیسر فی الجاهلیه الاولی، چ لیدن سال 1303 هجری قمری در مجموعه طرف عربیه که بر دست عمرالسویدی جمعآوری شده است. (از معجم المطبوعات)
ابراهیم (809-885 هجری قمری). برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن عمر بن حسن الرباطبن علی بن بکرالبقاعی الشافعی. متوفی به دمشق. او راست: 1- سرالروح که مختصری است از ’کتاب الروح’ ابن قیم الجوزیه، چاپ خانه السعاده 1326 هجری قمری 2- لعب العرب بالمیسر فی الجاهلیه الاولی، چ لیدن سال 1303 هجری قمری در مجموعه طرف عربیه که بر دست عمرالسویدی جمعآوری شده است. (از معجم المطبوعات)
شیخ احمد بن محمد وتری موصلی بغدادی شافعی رفاعی، متوفای سال 970 هجری قمری یا 980 هجری قمری در مصر. اوراست: روضه الناظرین و خلاصه مناقب الصالحین. (از معجم المطبوعات مصر ج 2). رجوع به وتری موصلی... شود دکتر احمد فرید رفاعی، مؤلف کتاب عصر المأمون. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا ص 44 شود
شیخ احمد بن محمد وتری موصلی بغدادی شافعی رفاعی، متوفای سال 970 هجری قمری یا 980 هجری قمری در مصر. اوراست: روضه الناظرین و خلاصه مناقب الصالحین. (از معجم المطبوعات مصر ج 2). رجوع به وتری موصلی... شود دکتر احمد فرید رفاعی، مؤلف کتاب عصر المأمون. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا ص 44 شود
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است