به یونانی گیاهی است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند. (برهان). حلبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به عربی خرمایی است ک با حلبه طبخ نمایند برای نفساء و یا حلبه ای است که با حبوب طبخ نمایند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی طعام زچه که از دانۀ شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. (فرهنگ فارسی معین) ، پاره ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گلۀ خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریق شود
به یونانی گیاهی است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند. (برهان). حلبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به عربی خرمایی است ک با حلبه طبخ نمایند برای نفساء و یا حلبه ای است که با حبوب طبخ نمایند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی طعام زچه که از دانۀ شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. (فرهنگ فارسی معین) ، پاره ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گلۀ خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریق شود
چوبی است باریک دراز، پهن که بر وی بوریا پیچند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فلیته مانندی باریک دراز از زر و نقره و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
چوبی است باریک دراز، پهن که بر وی بوریا پیچند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فلیته مانندی باریک دراز از زر و نقره و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه. (ناظم الاطباء) : مایعات رقیقه، آشامیدنیهای آبکی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح عرفانی) واسطۀلطیفۀ روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقۀ نزول نامند. (فرهنگ فارسی معین). لطیفه ای است روحانی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه. (ناظم الاطباء) : مایعات رقیقه، آشامیدنیهای آبکی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح عرفانی) واسطۀلطیفۀ روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقۀ نزول نامند. (فرهنگ فارسی معین). لطیفه ای است روحانی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لته و کهنه ای چند که مثال گرد بالشی بر هم دوزند و خمیر نان را روی آن گسترانیده بر تنور بندند. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). ناوند.نابند. (یادداشت مؤلف). رفیده (در قاین خراسان) بالش کوچکی که خمیرنان را بر بالای آن گسترانند و برتنور بندند. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). لته ای چند باشد که مانند گرد بالشت بدوزندنان را بر زیر آن گسترده به تنور بندند و آن را کابک و کابوک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) : تنورحسد می کند گرم حاسد سر و پای گم کرده همچون رفیده. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، رفاده. رجوع به رفاده شود، پارچه ای که بر رگ فصدکننده بندند. (ناظم الاطباء)
لته و کهنه ای چند که مثال گرد بالشی بر هم دوزند و خمیر نان را روی آن گسترانیده بر تنور بندند. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). ناوند.نابند. (یادداشت مؤلف). رُفَیدَه (در قاین خراسان) بالش کوچکی که خمیرنان را بر بالای آن گسترانند و برتنور بندند. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). لته ای چند باشد که مانند گرد بالشت بدوزندنان را بر زیر آن گسترده به تنور بندند و آن را کابک و کابوک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) : تنورحسد می کند گرم حاسد سر و پای گم کرده همچون رفیده. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، رفاده. رجوع به رفاده شود، پارچه ای که بر رگ فصدکننده بندند. (ناظم الاطباء)
آملی. از گویندگان ایرانی الاصل فارسی زبان دربار اکبرشاه و از مردم آمل بود. وی به هندوستان سفر کرد و در اکبرآباد اقامت گزید. بیت زیر ازوست: زخم شمشیر جفای تو به مرهم بستم تا ازو چاشنی درد تو بیرون نرود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به صبح گلشن ص 184 و فرهنگ سخنوران شود شاعری است متوفی بسال 939 هجری قمری او راست دیوانی به ترکی. (یادداشت مؤلف)
آملی. از گویندگان ایرانی الاصل فارسی زبان دربار اکبرشاه و از مردم آمل بود. وی به هندوستان سفر کرد و در اکبرآباد اقامت گزید. بیت زیر ازوست: زخم شمشیر جفای تو به مرهم بستم تا ازو چاشنی درد تو بیرون نرود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به صبح گلشن ص 184 و فرهنگ سخنوران شود شاعری است متوفی بسال 939 هجری قمری او راست دیوانی به ترکی. (یادداشت مؤلف)
رشیقه. تأنیث رشیق. زن نیکوقد و کشیده بالا. (یادداشت مؤلف). نیکوقد و زیبااندام. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). مؤنث رشیق، گویند: قامه رشیقه، قامت نیکو و باریک. ج، رشاق. (ناظم الاطباء) ، قوس رشیقه، تیری که دارای حرکت سریع باشد. (از اقرب الموارد)
رشیقه. تأنیث رشیق. زن نیکوقد و کشیده بالا. (یادداشت مؤلف). نیکوقد و زیبااندام. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). مؤنث رشیق، گویند: قامه رشیقه، قامت نیکو و باریک. ج، رِشاق. (ناظم الاطباء) ، قوس رشیقه، تیری که دارای حرکت سریع باشد. (از اقرب الموارد)
دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله
دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله