- رغید
- زیست فراخ
معنی رغید - جستجوی لغت در جدول جو
- رغید
- زندگانی خوش و فراخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرنی از خوردنی ها، سر شیر
سریانی تازی گشته هر (گویش شیرازی) از گیاهان دانه ای است در میان گندم هر
پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، دست آس
مراقب، چشم دارنده به چیزی
ابر باران ریخته
گلوله خمیر، گرده نان
رغبت کننده، فراخ، درون، مرد بسیار خوار
شجاع، دلیر، با عزم در جنگ
وصول، رسیدن
درمانده در سخن
گردۀ نان، گلولۀ خمیر
آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند، فرستاده شده از طرف کسی
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، آیشنه، ایشه، متجسّس، زبان گیر، هرکاره، منهی، رافع
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، آیشنه، ایشه، متجسّس، زبان گیر، هرکاره، منهی، رافع
غرند، دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
راهنمای به راه راست، هادی، دارای رشد، رستگار، راه راست یافته، دلیر، از نام ها و صفات خداوند
((رِ یا رَ))
فرهنگ فارسی معین
رسیدن، نوشته ای که به موجب آن دریافت کننده پول یا شیء، دریافت آن را تأیید می کند، قبض
نوشته ای که کسی پس از تحویل گرفتن پول یا چیز دیگر می دهد و در آن اقرار به وصول و دریافت آن می کند
زندگانی خوش
فراخی و خوشی زندگانی، غذای مطبوع
نرمی و نازکی تنکی، کج شدن خمیدن
در هم فشرده ترنجیده