آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند، فرستاده شده از طرف کسی جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خَبَرکِش، آیِشنِه، ایشِه، مُتَجَسِّس، زَبان گیر، هَرکارِه، مُنهی، رافِع
رائد. اسم فاعل از ریشه ’رود’. جوینده و خواهنده. (منتهی الارب). جوینده و طلب کننده و خواهنده. (ناظم الاطباء). ج، راده، رُوّاد، رائدون. (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنکه او را جهت طلب آب و علف فرستاده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام). فرستاده ای که او را قوم می فرستند جایی را که میخواهند در آنجا فرودآیند. (از اقرب الموارد) : طعمه میجویی اوست راید تو راه میپویی اوست قاید تو. اوحدی. ، پیشرو. (دهار). پیک. (مهذب الاسماء) ، دستۀ دست آس و آن چوبی باشد که طاحن آنرا گرفته آسیا را بگرداند. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). دستۀ آس. (آنندراج) (از مهذب الاسماء) ، کسی که منزل ندارد، جاسوس. (اقرب الموارد)