جدول جو
جدول جو

معنی رعیف - جستجوی لغت در جدول جو

رعیف(رَ)
ابری که پیشاپیش ابر دیگر رود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). پارۀ ابر. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
ضعیف شمردن (دانستن): سست و ناتوان دانستن کسی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغیف
تصویر رغیف
گردۀ نان، گلولۀ خمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
قوم و جماعتی که در یک سرزمین تابع یک حکومت باشند، عامۀ مردم، جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
کسی که پشت سر یا بر ترک دیگری سوار شود، پشت سر هم، چند تن یا چند چیزی که پشت سر یکدیگر قرار گیرند، در علوم ادبی در قافیه، کلمۀ مکرر که در آخر هر شعر پس از قافیۀ اصلی می آورند مانند کلمۀ «گیرند»، برای مثال نقدها را بود آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعه داران پی کاری گیرند (حافظ - ۳۷۶) و یا کلمۀ «دارد»، برای مثال مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد (حافظ - ۲۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عریف
تصویر عریف
دانا، شناسنده، آشنا به چیزی، نقیب، کارگزار قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
خون انداختن. به رعاف آوردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعیه
تصویر رعیه
بادرم (عامه مردم)، شهروند (تبعه)، کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
صف، قطار، راسته، رده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریف
تصویر عریف
دانا و شناسنده، عالم به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
ناتوان، سست
فرهنگ لغت هوشیار
دارای سرپرست و راعی، زیر دست، مردم فرمانبردار، جمعی کشاورز که در یک ملک و تحت فرمان یکنفر مالک باشند هراسان، ترسان، مرعوب، وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیف
تصویر رجیف
به لرزه در آمدن زمین تنبیدن تنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصیف
تصویر رصیف
کار محکم و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغیف
تصویر رغیف
گلوله خمیر، گرده نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیف
تصویر رزیف
شتاب از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیف
تصویر رفیف
درخشیدن و روشن گردیدن گونه کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیف
تصویر رسیف
فرانسوی آبسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
((رَ))
رده، رسته، کلمه یا کلماتی که عیناً در آخر مصراع ها تکرار شود، پایه و رکن اساسی موسیقی ملی ایران است که به «مقام»، «دایره ملایم» و «آواز»، تقسیم می شود، دستگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
((ضَ))
سست، ناتوان، عاجز، بیمار، جمع ضعفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عریف
تصویر عریف
((عَ))
شناسنده، عارف، کارگزار قوم، جمع عرفاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رغیف
تصویر رغیف
((رَ))
گرده نان، گلوله خمیر، جمع ارغفه. رغفان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
((رَ یَ))
عموم مردم، کسانی که به کشت و زرع برای یک مالک می پردازند، بنده، مردم تحت فرمان پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
((رُ))
خون دماغ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
نزار، لاغر، ناتوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعیت
تصویر رعیت
دهوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
Faint, Feeble, Frail, Puny, Sickly, Tenuous, Weak
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
слабый , хилый , болезненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
schwach, kränklich, dünn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
слабкий , хворобливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی