جدول جو
جدول جو

معنی رعد - جستجوی لغت در جدول جو

رعد
(پسرانه)
صدای حاصل از برخورد دو قطعه ابر، نام سوره ای در قرآن کریم
تصویری از رعد
تصویر رعد
فرهنگ نامهای ایرانی
رعد
صدایی که از برخورد توده های ابر به گوش می رسد، آسمان غرنبه، تندر، سیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۴۳ آیه
تصویری از رعد
تصویر رعد
فرهنگ فارسی عمید
رعد
(تَ کَفْ فی)
بانگ کردن آسمان و غریدن آن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب). بانگ کردن ابر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر اللغۀ زوزنی). بانگ کردن ابر برای باران. (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تهدید کردن خویشتن را. (دهار). تهدید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد) ، آراستن و زینت کردن زن خود را و پیش آمدن وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رعد
بانگ کردن آسمان و غریدن آن
تصویری از رعد
تصویر رعد
فرهنگ لغت هوشیار
رعد
((رَ))
تندر، آسمان غرنبه
تصویری از رعد
تصویر رعد
فرهنگ فارسی معین
رعد
تندر، آذرخش
تصویری از رعد
تصویر رعد
فرهنگ واژه فارسی سره
رعد
آسمان غره، تندر، غرش، کنور
متضاد: آذرخش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعدانداز
تصویر رعدانداز
خمپاره انداز، توپچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
رعدمانند، همچون رعد مانند رعد مثلاً بانگ رعدآسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعده
تصویر رعده
اضطراب و لرزه از ترس یا حالت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(رِ دَ)
رعده. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رعده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
در بیت ذیل از قصیدۀ منسوب به منوچهری:
هرکه ز فرمان او فراز نهد پای
شوم درافتد چو برق در تن ارعد.
کازیمیرسکی به معنی برق زده گرفته است
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
لرزه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رعده. لرزه. جنبش. تشنج. (فرهنگ فارسی معین). رعشه. لرزه. لرز. ارتعاش. ارتعاد. لرزش. اضطراب و آن مقدمۀ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جنبیدن و لرزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترجرج. (المنجد) (اقرب الموارد) : ترعدت الاّلیه، اذا ترجرجت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعد آسا
تصویر رعد آسا
مانند رعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارعد
تصویر ارعد
رعد زده برق زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعد
تصویر ترعد
جنبیدن و لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعده
تصویر رعده
لرزه لرز از ترس لرزه جنبش تشنج
فرهنگ لغت هوشیار
توف انداز مامور پرتاب رعد:) رعد اندازان رعداندازی در گرفته (ظفر نامه یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعده
تصویر رعده
((رِ دَ یا دِ))
لرزه، جنبش، تشنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
مانند رعد، همچون تندر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعد
تصویر ارعد
((اَ عَ))
رعدزده، برق زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعد و برق
تصویر رعد و برق
تندر و آذرخش، آذرخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
Thundering, Thunderous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رعد و برق زدن
تصویر رعد و برق زدن
Thunder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
громовой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رعد و برق زدن
تصویر رعد و برق زدن
греметь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
donnernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رعد و برق زدن
تصویر رعد و برق زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
грімний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رعد و برق زدن
تصویر رعد و برق زدن
гуркотіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
grzmiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رعد و برق زدن
تصویر رعد و برق زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رعدآسا
تصویر رعدآسا
雷鸣的
دیکشنری فارسی به چینی