معنی رعده - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با رعده
رعده
- رعده
- رَعدَه. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الموارد). رجوع به رَعدَه شود
لغت نامه دهخدا
رعده
- رعده
- رَعدَه. لرزه. جنبش. تشنج. (فرهنگ فارسی معین). رعشه. لرزه. لرز. ارتعاش. ارتعاد. لرزش. اضطراب و آن مقدمۀ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بعده
- بعده
- بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
فرهنگ لغت هوشیار