- رطیب
- تر و تازه
معنی رطیب - جستجوی لغت در جدول جو
- رطیب
- تر، تر و تازه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکردن، تری در مزاج
تر کردن، نم دار کردن، تری، نم داری
هماورد، همرزم
سخنران
چرزنخت
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
رطب بی استخوان: خرمای بی هسته خرمای بی خسته خرمای خشک و پست
جمع رطب، خرماها، جمع رطبه، اسپست ها
جای وسیع
رغبت کننده، فراخ، درون، مرد بسیار خوار
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
بانگ فریاد، گول، گولی
نشانده چون نگین در انگشتری، سوار، همسوار دو ترکه، کرد پاره ای از زمین که کناره های آن را بلند کرده در آن سبزی کارند کشتزار، رده کویک (خرما بن) برخی از واژه نامه ها رکیب را دگر گشته (اماله) (رکاب) دانند: وهنگ گور گیاه از گیاهان حلقه مانندی از فلز (آهن نقره طلا) که در دو طرف زین مرکوب آویزند و بهنگام سواری پنجه های پا را در آن کنند جمع رکب، قسمتی از ماشین (اتومبیل سواری اتوبوس و غیره) که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پابر آن گذارند، شتر سواری و مرکوب (جمع رکایب رکائب)، پیاله هشت پهلو، جام شراب مدور، نوعی حلقه طناب که پاها را در آن کنند و ضمن لغزاندن آن حلقه ها برروی طناب ثابت صعود نماید. سوار راکب، آنکه با دیگری بر یک مرکب سوار باشند. گور گیاه
نگهبان، حارس، حافظ، پاسبان
خوشبوتر، پاکیزهتر
سخنران، نوشته خوان، اندرز گوی انجمنیک خواستگار مردی که زن می خواهد مرد خطبه خوان سخنران، واعظ، جمع خطباء (خطبا)
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
خوش اندام خوشگل
پاکیزه و خوش بوشده
کسی که خطبه می خواند، سخنران
خود را خوش بو ساختن، عطر زدن
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
فراخ، وسیع، جای فراخ، اکول، پرخور
پاک تر، پاکیزه تر، خوش بوتر، حلال تر
راکب، سوار، کسی که با دیگری بر یک مرکب سوار شود
آنکه می خواهد از کسی پیشی گیرد، آنکه با کسی رقابت می کند، جمع رقیبان، هر یک از دو نفری که به یک نفر عشق می روزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و پا در آن می گذارند، برای مثال رکیب است پای مرا جایگاه / یکی ترگ تیره سرم را کلاه (فردوسی - ۱/۳۱۷)
می آبکی می آمیخته، شیردرهم
خوشبو کننده