جدول جو
جدول جو

معنی رطیب - جستجوی لغت در جدول جو

رطیب
تر و تازه
تصویری از رطیب
تصویر رطیب
فرهنگ لغت هوشیار
رطیب
تر، تر و تازه
تصویری از رطیب
تصویر رطیب
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترطیب
تصویر ترطیب
ترکردن، تری در مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترطیب
تصویر ترطیب
تر کردن، نم دار کردن، تری، نم داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطیب
تصویر مطیب
(پسرانه)
معطرکننده، خوشبوکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
هماورد، همرزم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطیب
تصویر خطیب
سخنران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رطیل
تصویر رطیل
چرزنخت
فرهنگ واژه فارسی سره
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطبی
تصویر رطبی
رطب بی استخوان: خرمای بی هسته خرمای بی خسته خرمای خشک و پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطاب
تصویر رطاب
جمع رطب، خرماها، جمع رطبه، اسپست ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
جای وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغیب
تصویر رغیب
رغبت کننده، فراخ، درون، مرد بسیار خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطیط
تصویر رطیط
بانگ فریاد، گول، گولی
فرهنگ لغت هوشیار
نشانده چون نگین در انگشتری، سوار، همسوار دو ترکه، کرد پاره ای از زمین که کناره های آن را بلند کرده در آن سبزی کارند کشتزار، رده کویک (خرما بن) برخی از واژه نامه ها رکیب را دگر گشته (اماله) (رکاب) دانند: وهنگ گور گیاه از گیاهان حلقه مانندی از فلز (آهن نقره طلا) که در دو طرف زین مرکوب آویزند و بهنگام سواری پنجه های پا را در آن کنند جمع رکب، قسمتی از ماشین (اتومبیل سواری اتوبوس و غیره) که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پابر آن گذارند، شتر سواری و مرکوب (جمع رکایب رکائب)، پیاله هشت پهلو، جام شراب مدور، نوعی حلقه طناب که پاها را در آن کنند و ضمن لغزاندن آن حلقه ها برروی طناب ثابت صعود نماید. سوار راکب، آنکه با دیگری بر یک مرکب سوار باشند. گور گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
نگهبان، حارس، حافظ، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
خوشبوتر، پاکیزهتر
فرهنگ لغت هوشیار
سخنران، نوشته خوان، اندرز گوی انجمنیک خواستگار مردی که زن می خواهد مرد خطبه خوان سخنران، واعظ، جمع خطباء (خطبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطیب
تصویر شطیب
خوش اندام خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطیب
تصویر مطیب
پاکیزه و خوش بوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطیب
تصویر خطیب
کسی که خطبه می خواند، سخنران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
خود را خوش بو ساختن، عطر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعیب
تصویر رعیب
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحیب
تصویر رحیب
فراخ، وسیع، جای فراخ، اکول، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
پاک تر، پاکیزه تر، خوش بوتر، حلال تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکیب
تصویر رکیب
راکب، سوار، کسی که با دیگری بر یک مرکب سوار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقیب
تصویر رقیب
آنکه می خواهد از کسی پیشی گیرد، آنکه با کسی رقابت می کند، جمع رقیبان، هر یک از دو نفری که به یک نفر عشق می روزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکیب
تصویر رکیب
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و پا در آن می گذارند، برای مثال رکیب است پای مرا جایگاه / یکی ترگ تیره سرم را کلاه (فردوسی - ۱/۳۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطیب
تصویر قطیب
می آبکی می آمیخته، شیردرهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطیب
تصویر مطیب
خوشبو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطیب
تصویر اطیب
((اَ یَ))
خوشبوتر، حلال تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطیب
تصویر تطیب
((تَ طَ یُّ))
عطر زدن، خود را خوشبو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطیب
تصویر خطیب
((خَ))
واعظ، سخنران، جمع خطباء
فرهنگ فارسی معین