جدول جو
جدول جو

معنی رضمه - جستجوی لغت در جدول جو

رضمه
(رُ مَ)
طائر رضمه. نعت است از رضم به معنی ثابت و برجا ماندن مرغ در پریدن. (منتهی الارب). مرغ ثابت و برجا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رضمه
(رَ مَ)
یکی رضم. به معنی سنگ بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج). یکی رضم و رضم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سنگ بزرگ. ج، رضام. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضیه
تصویر رضیه
(دخترانه)
مؤنث رضی، نام تنها زنی که در زمان سلطنت مسلمانان در هند سلطنت کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رحمه
تصویر رحمه
(دخترانه)
نام همسر ایوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرمه
تصویر ضرمه
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لخچه، بلک، جذوه، ژابیژ، جمره، خدره، آتش پاره، ایژک، جرقّه، سینجر، آییژ، جمر، ابیز، آلاوه، لخشه، اخگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزمه
تصویر رزمه
بقچۀ لباس، بستۀ رخت، پشتوارۀ جامه، لنگۀ بارقماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، رمص، ژفک، کیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومه
تصویر رومه
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رنب، رنبه، برای مثال شد جای جای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومۀ زهار (سوزنی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشمه
تصویر رشمه
رشته، رسن، طناب باریک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مهرۀ افسون برای محبت. (منتهی الارب) ، گودالی که در آن آب جمع شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
تعویذ و بازوبند. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، حرزی که مردان در هنگام رفتن پیش سلاطین و در جنگ پوشند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ ضَ مَ)
بسیارخورنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام یک قطعه زمین فرازی است. (از معجم البلدان ج 4)
نام شهری به برالشام. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، گرفتن. (منتهی الارب) : هو یقرضم کل شی ٔ، یأخذه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
روی آوردن به کارزار و حمله کردن بر دشمن. (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضوه
تصویر رضوه
خرسندی خشنودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمه
تصویر رحمه
درسه لم ریز، اپخشایش بخشایش - آمرزش، باران، روزی، نیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرضمه
تصویر قرضمه
بریدن، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرمه
تصویر ضرمه
اخگر، آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامه
تصویر رامه
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثمه
تصویر رثمه
ریزه باران نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضاه
تصویر رضاه
جمع راض، خشنودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتمه
تصویر رتمه
نخ انگشت رشته ای که برای یادآوری بر انگشت بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجمه
تصویر رجمه
گور سنگ گور، لانه کفتار، پرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضمه
تصویر خضمه
ستبری گندگی، میانه، ستبر بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومه
تصویر رومه
سریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک کنج چشم و میان مژگانها
فرهنگ لغت هوشیار
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضیه
تصویر رضیه
خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقمه
تصویر رقمه
نان کلاغ از گیاهان، سبزه زار، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخمه
تصویر رخمه
کرکس لاشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنمه
تصویر رنمه
آواز نیکو، گیاهی باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمه
تصویر رزمه
((رَ مِ))
بقچه لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخمه
تصویر رخمه
((رَ مِ))
کرکس، لاشخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
((مِ))
چرک کنج چشم و میان مژگان
فرهنگ فارسی معین