- رشته
- سلسله
معنی رشته - جستجوی لغت در جدول جو
- رشته
- ریسمان، نخ، آنچه که از خمیر آرد گندم بشکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس ار خشک کردن در پختن آش و بعضی خوراکیها دیگر بکار می برند
- رشته
- آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده، چیزهای متصل به هم و متوالی مثلاً رشتۀ کلام،
واحد شمارش اشیای به هم پیوسته مانند قنات، کوه و مانند آن، شاخۀ علمی یا درسی،
آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می ریزند،
نخ، تار، چیزی که برای بستن چیز به کار می رود، ریسمان، بند، کنایه از رابطه مثلاً رشتۀ قلبی،
در پزشکی پیوک، لگام،برای مثال یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک در موسیقی زه آلات موسیقی(سعدی۱ - ۶۴)
رشتۀ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود
- رشته ((رِ تِ))
- تافته تابیده شده، ریسمان، تار، نخ، فرقه، سلسله
رشته ها را پنبه کردن: کنایه از نتیجه و حاصل کاری را از میان بردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
خس و خاشاک: (زمین و آسمانها پر فرشته است تو کی بینی که چشمت پر کرشته است ک) (عطار)
ناریسیده، نارشته
((فِ رِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
خمیر شده، آغشته
موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
Roasted
жареный
geröstet
смажений
pieczony
assado
arrostito
geroosterd
dipanggang
بسرعةٍ
भुना हुआ