- رستانیدن
- رویانیدن، رویاندن
معنی رستانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرستادن گسیل داشتن
باز داشتن
ایستاندن، برای مثال مرکب استانید و پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد (مولوی - ۱۰۰)
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
بسط دادن
پاره کردن، شکستن
تهدید
رنج دادن کسی را، آزردن
متصل کردن دو چیز بهم، پیوستن دو چیز به یکدیگر
متصل کردن دو چیز بهم، پیوستن دو چیز به یکدیگر
بایستادن وا داشتن وادار کردن بقیام، نصب کردن، متوقف کردن
خوابانیدن، غلتانیدن
اعتراف داشتن، اعتراف کردن
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)
گرم کردن، خفه کردن
سوزاندن، حرارت دادن
نافرمانی کردن
منجمد کردن، فسرده ساختن
پهن کردن، رواج دادن، متداول کردن، فرش کردن
سرپا کردن، سرپا نگاه داشتن، وادار به ایستادن کردن، از رفتن بازداشتن
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
فرستاده گسیل داشته
فرستادن گسیل داشتن
منجمد کردن فسردن کنانیدن: و باشد که اندر چیزی هم زمینی بود و هم تری پس زمینی ورا گرمی پیش آرد و آنگاه تری ورا بفسراند
پهن کردن منبسط کردن، فرش کردن: و بساط عدل و راستی در میان رعایا و سایر اصناف اعم از هر نوعی گسترانید، منتشر کردن
پاره کردن جدا کردن: عمودی فروهشت بر گستهم که تا بگسلاند میانش زهم، وادار کردن بپاره کردن و جدا کردن