- رسانیده
- متصل شده، انتقال داده، حمل کرده، ابلاغ شده
معنی رسانیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند متصل کننده: اتصال دهنده
کسی که چیزی را به دست کسی یا چیز دیگر می رساند
رمانده، رم داده شده
انتقال داده، اتصال داده شده، الحاق شده
ابلاغ شده، متصل شده، پرورانده
امکانات
لمس شده دست مالیده
مشروب کردن آب دادن
تهدید
آنکه آسودگی گرفته آنکه باسایش مشغول است
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
آنکه رباید
جمع ربانی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ربانیین
رویانیدن، رویاندن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
رنج داده آزرده
رشد داده، نمو داده شده
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
خلاص کننده، منجی، آزادی، بخشنده
کمی از خوردنی داده شده
علف خورانیده
با زور و فشار میان چیزی جا دادن تپانده و
بجستن واداشته پرش داده شده
فشار داده شده عصاره گرفته
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)، داخل شده، نصب شده
خم شده کج گردیده
خیس شده مرطوب
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)