جدول جو
جدول جو

معنی رزمازی - جستجوی لغت در جدول جو

رزمازی
(رَ)
منسوب است به رزماز که دیهی است در سمرقند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
رزمازی
(رَ)
ابوبکر محمد بن محمد بن جعفر بن جابر... رزمازی سغدی دهقان. از عبدالملک بن محمد استرآبادی و جز وی روایت دارد و ابوسعد ادریسی از وی روایت کرده است. مرگ رزمازی بسال 377 هجری قمری بود. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزمازک
تصویر گزمازک
میوۀ گز، بار درخت گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزماری
تصویر رزماری
گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان با شاخه های نازک و برگ های ریز که از آن اسانس می گیرند و دم کردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاه سرفه، ضعف اعصاب و بی خوابی نافع است، اکلیل الجّبل، اکلیل کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزماهی
تصویر لرزماهی
نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، اسپرماهی، سفره ماهی، ماهی برقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزم زن
تصویر رزم زن
جنگاور، جنگی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ ما زَ)
کزمازج. کزمازات. حب الائل و کلمه فارسی است. (از اقرب الموارد). بار درخت کز که به تازی حب الائل نیز گویند. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بار درخت گز که حب الاثل نیز نامندش و لغتی فارسی است. جزمازج. (منتهی الارب). کزمازج. کزمازق. کزمازو. گزمازک. برجستگیهای کروی شکل شبیه به فندق که بر روی درخت گزشاهی حاصل می شود و چون دارای تانن فراوان است در رنگرزی و دباغی از آن استفاده می کنند. جزمازو. بقس. حب الاثل. رجوع به گزمازک و مترادفات کلمه شود، طرفا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به طرفا شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
منسوب است به کزمان که انتساب به جد اعلی است. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لحمۀ زمازیر، گوشت او منقبض و ترنجیده است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن موسی الزّرمانی، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمد بن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل و زرمان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی). رجوع به زرمان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ زی ی)
محمد بن فضل. محدث است و ابوحفص شاهین از او روایت کند. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
حسن بن علی اعرابی بدوی راویه، مکنی به ابی علی. او به بصره آمد و در آنجا اقامت گزید. از اوست: کتاب خلق الانسان. (ابن الندیم). و در جای دیگر ابن الندیم در تحت کلمه حرمازی مطلق گوید: او را پنجاه ورقه شعر است. و ظاهراً این شاعر همان مؤلف کتاب خلق الانسان است. و در بعض کتب لغت آمده است که حرمازی از قدماء لغویین بصره است. و ابوریحان بیرونی در فصل اسماء اللاّلی و صفاتها (الجماهر چ حیدرآباد ص 107) گوید: و قال الحرمازی فی توأم انه قصبه عمان مما یلی الساحل و صحار مما یلی الجبل علی طرق المفازه و بینهما عشرون فرسخاً. و از این نقل ظاهر میشود که حرمازی کتاب دیگری هم در مطلق لغات یا اعلام جغرافیائی داشته است و توأمیه نامی از نامهای لؤلؤ است منسوب به این قصبه
سمعانی گوید: هذه النسبه الی... و هو ابوذروه الحرمازی. یعد فی الصحابه. ذکره ابوبشر الدولابی فی کتاب الاسماء و الکنی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عمل و شغل بزباز. (فرهنگ فارسی معین). عمل آنکه بازی و جستن و رقاصی به بز یاد میدهد. (انجمن آرای ناصری). رقصانیدن بز و بوزنه. (غیاث اللغات). رقصاندن بز. (آنندراج) :
ای بسا شیر که آموختیش بزبازی
سوی بازار که برجه هله زیرک هله زود.
مولوی (از آنندراج).
با تو گر این سگ کند عزم بگرگ آشتی
بازی بز میدهد تا کندت خوک بند.
عطار (از یادداشت بخط دهخدا).
قضا طرح بزبازی جدی کرد
نشد ملتفت شاه افلاک گرد.
ملاطغرا (از بهار عجم).
ز عدلت میش بزبازی کند با شیرهمچون سگ
ز بهر پاسبانی گرگ دنبال شبان گیرد.
امیرخسرو (از بهار عجم).
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ ما زَ)
حب الاثل که به فارسی عبارت از ثمر درخت گز باشد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کزمازج و کزمازک و گزمازک شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دیهی است از نواحی سغد سمرقند بین اشتیخن و کشانیه. (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اومازی
تصویر اومازی
خر خیر از گیاهان خرخیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزمازج
تصویر جزمازج
گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمسازی
تصویر رزمسازی
عمل رزمساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزازی
تصویر رزازی
برنجکوبی، برنجفروشی برنج کوبی، برنج فروشی، دکان برنج فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحمانی
تصویر رحمانی
مینوی خدایی منسوب به رحمان خدایی ربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمکاری
تصویر رزمکاری
جنگاوری جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمساز
تصویر رزمساز
ساز کننده جنگ آماده کننده مقدمات حرب
فرهنگ لغت هوشیار
طرفا، برجستگیهایی کروی شکل شبیه بیک فندق که بر روی درخت کزشاهی حاصل میشود و چون دارای تانن فراوان است در رنگرزی و دباغی از آن استفاده میکنند جزمازج جزمازو بقس حب الاثل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمجوی
تصویر رزمجوی
جوینده جنگ، رزمخواه، جنگجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزم زن
تصویر رزم زن
جنگاور رزمی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی رقاصی: بتی که داشت خدنگش بسینه دم سازی شکار مرغ دلم میکند به گز بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزمازج
تصویر گزمازج
گز مازک طرفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزمازو
تصویر جزمازو
گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
اولین مدفوعی که از شکم نوزاد بیرون می آید و رنگ آن سیاه و قهوه ای تیره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمازه
تصویر ریمازه
((زِ))
جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزم زن
تصویر رزم زن
((~. زَ))
جنگاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزازی
تصویر رزازی
برنج کوبی، برنج فروشی، دکان برنج فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روسازی
تصویر روسازی
جعل
فرهنگ واژه فارسی سره
رمانتیک، رومی
دیکشنری اردو به فارسی